اندر احوالات محرّم، بهداد جاودان

ايام محرم بود و آخوندى خرفت بالاى منبر رفت . ازشدت پرخورى و كهولت سن،وعظ خويش را فراموش نمود. خلاصه از سر ناچارى دست در كيسه حقه و كلك و رياى خود نمود و بعد از سلام و صلوات بر انبياء و چهارده معصوم و ائمه اطهار و تلاوت آياتى چند از كلام الله مجيد ، چون باز هم وعظ خود را بخاطر نياورد رو به مردم كرد و پرسيد آيا ميدانيد كه امروز ميخواهم در چه موردى صحبت كنم؟ جماعت جواب دادند “خير” آخوند زيرك در جواب گفت ، اگر نميدانيد كه چه ميخواهم بگويم بنابراين بيان آن براى شما فايده اى ندارد و از منبر پائين آمد. شب دوم مجددا داستان تكرار شد و اينبار جماعت از ترس حادثه ديشب در جواب آخوند گفتند كه از مطالب وى آگاه هستند . ملا گفت اگر ميدانيد كه چه ميخواهم بگويم پس دليلي براى تكرار آن نيست. شب سوم داستان ادامه داشت و آخوند كه از خوردن نذرى چرب چلو قيمه و قليان دو سيب و كمى هم گُل سر آتش كاملا نشئه شده بود سئوال روز اول را تكرار كرد. اينبار بعضى گفتند آرى و بعضى جواب دادند خير. آخوند زيرك گفت پس آنان كه ميدانند چه ميخواهم بگويم براى كسانى كه نميدانند تعريف كنند.

اينروزها وقتى سخنرانى آخوندهاى طراز اول مملكت را نگاه مى كنيد دقيقا احوال همان ملّاى فراموشكار را براي شما تداعى ميكند. از ائمه جمعه گرفته تا مسئولين مملكتى و رئيس جمهور انگليسى و فقيه عاليقدر روسى حرفى براى گفتن ندارند . شكمهايشان كه از مال حرام انباشته است، لبهايشان كه از مصرف ترياك سناتورى كاملا تيره شده و مغزهاى تهى كه ديگر حرف تازه اى براى گفتن ندارند . تكرار همان لاطائلات چهل ساله هم ديگر كسى را به منبر آنان جذب نمى كند بهمين دليل منبرها را بخود مردم سپرده اند تا خودشان براى خودشان داستان تعريف كنند و مجلس آرائى نمايند. كار اين خيمه شب بازى بجائى رسيده كه مراسم ايام محرم به شو زامبى ها تبديل شده است.
ديدن بعضى از اين ويديوها انسان را به تعجب وا مى دارد كه آيا واقعا اينها مراسم محرّم است يا عده اى براى خنده و مسخرگى چنين شوهاى خيابانى را براه انداخته اند. شترهائى كه روسرى سبز بر سر كرده اند، اسبهائى كه شنل قرمز بر تن دارند، از بيرقهاى امام حسين اسكناس آويزان است، دختركان شنگول با ارايشهاى آنچنانى و سگ در بغل در تكيه ها ناف خود را نشان ميدهند و عكس يادگارى مى گيرند، صدها نفر با كاستومهاى بالماسكه مثل شير و ببر و پلنگ در خيابانها جولان ميدهند، بازار گِل مالى و غلت زدن بر روى تيغ و شيشه و آتش و ابزار بُرنده نيز رواج دارد، نوحه ها هم تبديل به “داره ميريزه و پارسال بهار دسته جمعى رفته بوديم زيارت و قر تو كمرم فراونه ” شده است. بچه هاى غارتگران و ژن هاي خوب و فرزندان اختلاسگران هم فرصتى پيدا كرده اند كه بدون ترس ماشين هاى آخرين مدل و ميلياردى خود را با نوشتن ،زينب،زهرا،حسين،ابولفضل به خيابانها اورده و حسابى پز بدهند. دختران و بانوان بيچاره هم كه در تمام سال حتى اجازه دوچرخه سوارى و يا رفتن به استاديوم را ندارنددر اين روزها و شبها!!!!! براحتى در تكيه ها جولان ميدهند و حتى در بين مردان زنجير مى زنند. بازار شوهاى خيابانى نيز گرم است و در هر محله اى به سليقه خود امام حسينى را درلباس سبز سوار دوچرخه، موتور گازى،الاغ،شتر،اسب و يا بى ام و كروكى كرده اند و يزيديان نيز قمه بدست و يا با شمشيرهاى چوبى و پلاستيكى بدنبال آنان مى دوند. ( در بعضى از اين شوهاى خيابانى امام حسين بر شمر پيروز مى شود و كتك مفصلى به او ميزند).ظريفى مى گفت كه همه كشورها مراسم بالماسكه دارند و مردم بسليقه خود و هر طور كه دوست داشته باشند آنرا برگزار مى كنند. انگار در ايران هم آخوندها بهمين معنا رسيده اند و چون ديگر چيزى براى گفتن ندارند منبر را به بخود مردم واگذار كرده اند كه داستان عاشورا و محرم را هر طور كه دلشان مى خواهد براى ديگرى تعريف كنند . بهداد جاودان ١٩شهريور١٣٩٨

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا