با مخدوش كردن تاريخ ، چهره انسانى كوروش عوض نخواهد شد، بهداد جاودان

در پاسخ به مقاله “هفتم آبان به شکلی غیررسمی به نام کوروش دوم رقم خورد” از سایت کتاب


گرچه جوابگوئى به تمام مطالب مغرضانه و پر از سفسطه كه اين روزها توسط ( روشنفكران مذهبى و غالبا وابسته به دربار ملايان ) انتشار مى يابد كار من نيست و اصولا وقتى براى آن ندارم اما چون اين مطلب در صفحه متعلق بمن منتشر شده بر خود واجب ميدانم كه نكاتى چند را در مورد انحرافات فكرى و غرض هاى موذيانه كه سعى در بى رنگ كردن روز كوروش و مقام ايشان دارد بيان نمايم .

( هفتم آبان به شكلي غير رسمى بنام كوروش دوم رقم خورده است) .اين يك دروغ محض است و روز هفتم ابان يا بيست و نهم اكتبر حدود ده سال قبل و با همت تعدادى از ايرانيان آزاديخواه ثبت جهانى شده و در سازمان ملل مورد تائيد قرار گرفته و اكنون توسط اكثر كشورهاى پيشرفته از جمله كانادا ، امريكا و استراليا و اكثر كشورهاى اروپائي پشتيبانى ميشود.

١ـ تقريبا تمام روز شمارهاى موجود بعد از زمان كوروش نوشته شده و در بين روزهاى ماه و حتى سال در بين آنان اختلاف هست . شكى وجود ندارد كه كوروش بزرگ در چنين روزى وارد بابل شده است حال اگر اين روز با تقويم يوليانى منطبق است و با تقويم گريگورى ٤ و يا ٥ روز اختلاف دارد به بزرگى خودتان ببخشيد .

٢ـ در مورد برسميت شناختن اين روز در مجامع بين المللي قبلا توضيح دادم اما چرا در ايران رسميت ندارد دليل آنست كه اين روز ده سال قبل ثبت جهانى شده و در اين تاريخ ديوانه اى بنام احمدى نژاد رئيس جمهور دولت ملايان بود كه در كنار ميز خود يك صندلى خالى براي امام زمان گذارده بود و در موقع ناهار يك پرس اضافه براي ايشان سفارش ميداد . دشمنى ملايان با كوروش كبير از ١٤٠٠ يال قبل اظهر من الشمس است و در ٤٠ سال گذشته به اوج خود رسيده است. بخاطر بياوريد كه خلخالى قاتل و ملعون در ابتداى شورش ٥٧ با بولدوزر بسوي پاسارگاد و تخت جمشيد براه افتاد تا آنرا با خاك يكسان بكند و اگر فرماندار موقت جلوى بولدوذر نخوابيده بود اكنون آثارى از تخت جمشيد و پاسارگاد باقى نمانده بود ،بنابراين انتظار از چنين خشك مغزهائى براى برسميت شناختن هفتم آبان در بهترين حالت خوش خيالى و در منصفانه ترين نگاه احمقانه هست .

٣ـ(استوانه كوروش كبير اعلاميه نيست ) اين ديگر سفسطه در حد تيم ملى هست . آقاى نويسنده محترم ، آيا در ٢٥٠٠ سال قبل راديو و تلويزيون و مطبوعات و كامپيوتر وجود داشت كه كسي اعلاميه رسمى بدهد ؟آيا غير از سنگ نوشته و استوانه هاى گلى و در حد بسيار محدود ، حكاكى بر روى فلز و يا نوشته بر روى چرم و پوست راه ديگرى براى نشر عقايد وجود داشت ؟ وقتى كوروش در اين استوانه مى گويد ، منم كوروش ، شاه شاهان ، شاه هخامنش ، شاه كلده و آشور و بابل …… دستور دادم كه …….. و دقيقا در مورد حقوق اسيران و اقليتهاى مذهبى و بردگان و حتى پادشاه آن منطقه فرمان ميدهد ، بايد آنرا حتى بالاتر از يك اعلاميه بلكه مانيفست سياسى و اجتماعى و فرهنگي كوروش بزرگ دانست . نويسنده در بند سوم كمي لطف كرده و با مهربانى اظهار نظر كرده اند كه ( كشوردارى كوروش يك قدم بجلو بود ) و من با جرئت مى گويم كه نه يك قدم بلكه ميليونها گام حتى از بيشتر كشورهاى امروزى جلوتربود . خودتان سيستم كشوردارى كوروش و رفتار او با مردم ايران زمين را با حكومت ٤٠ سال گذشته و جنايات ضد بشرى مقايسه كنيد .

فرموديد كه ( حقوق بشر مبتنى بر تفسير تازه اى از معناى حق است )اين نيز يك سفسطه است . همگان و اهل قلم ميدانند كه اينگونه احكام فلسفى است و بر خلاف احكام اديان قابل بررسى و تحقيق و بالاتر از همه بازبيني و تغيير و رشد است بنابراين آنچه كوروش بزرگ در فرمان خويش و بهنگام ورود به بابل صادر فرموده اولين پايه حقوق بشر مكتوب در جهان مى باشد كه بعدها بسيار تكميل شده و امروز بنام اعلاميه جهانى حقوق بشر بوسيله اكثر كشورها مورد پذيرش قرار گرفته است .

٤ـ ( كوروش برده دارى را ملغى اعلام نكرد ) . اين ديگر مخدوش كردن مغرضانه تاريخ است . وقتى در همين استوانه فرمان آزادى يهوديان و بردگان و اسيران را مى دهد و در تمام سنگ نوشته هاى تخت جمشيد از حقوق كارگران و مزاياى آنان كه حتى شامل بيمه براى خانواده آنان ميشود و تمام تاريخ نويسان معتبر آنزمان يعني هرودوت و گزنفون بر آن صحه گزارده اند جاى بسى بى انصافى هست كه بفرمائيد ( با هيچكدام از اسناد تاريخى سازگار نيست ).

٥ـ در بخش پنجم نويسنده واقعا به جاده خاكي زده و معتقد است كه از كوروش وصيت نامه اى باقى نمانده

و گفتار تاريخ دانان ( با هيچ يك از اسناد تاريخى سازگار نيست ) . ايكاش نويسنده حداقل يكى از اين “اسناد” را براى صحت گفتار خود منتشر مىكرد. از كسانى كه گفتگوى اسبان شركت كننده در جنگ كربلا را با شرح و تفصيل مى نويسند اينگونه برخورد به اسناد تاريخى بعيد است .

٦ـ در بخش ششم مرقوم فرمودند كه ( كوروش بدون خونريزى وارد بابل شد ……

اين تصور كه همه سرزمينها با رغبت تسليم كوروش شدند و از دماغ كسي هم قطره اى خون نريخته ناشي از يك توهم فوق پيشرفته است ). دوست گرامى ، كسى منكر خونريزى در يك جنگ نيست بدون شك عده اى در آن جنگها از دو طرف كشته شده اند اما خودتان رفتار سپاه تحت امر كوروش را با رفتار سپاه اسلام در زمان حمله به ايران و حتي در تاريخ معاصر و مثلا رفتار سربازان نازى با مردم اروپا و يا همين جنگ ٨ ساله بين عراق و جمهورى اسلامى را ملاحظه كنيد و رفتار ددمنشانه آنان را با اسيران و زن و بچه مردم با رفتار سربازان هخامنشي تحت امر كوروش در بابل مقايسه نمائيد تا حقيقت روشن شود .

٧ـدر قسمت هفتم فرموديد كه ( بنا به نظريات پرفسور پاتس ، كوروش ايلامى بود و نه پارسي و …….. در نتيجه مسئله پدر آريائيان با چالش هاى جدى مواجه مى شود ) . دوست گرامى ، اين پرفسور پاتس كيست ؟ و بنا به چه دلايلى برعليه بديهيات روشن تاريخ اظهار نظر نموده است . كوروش در همين استوانه ميفرمايد : منم كوروش ، شاه شاهان ، شاه هخامنش . آيا كوروش بزرگ بنيان گذار سلسله هخامنشيان در ايران نبود ؟ آيا پايتخت اين سلسله در مركزى ترين نقطه ايران يعنى سرزمين پارس و پاسارگاد نبوده است ؟ خوب اگر بر فرض محال نظريه اين “پرفسور “درست هست چرا كوروش با جرئت نگفت ” منم شاه ايلامى ” . دوست گرامى ، شما نميتوانيد با آسمان و ريسمان بافتن منكر عظمت شخصيت كوروش بزرگ و روحيه انسانى او در تمام ابعاد زندگى باشيد . واقعا باعث تاسف است كه يك ايرانى وقت خود را صرف مخدوش نمودن و حذف قسمتى از تاريخ غرورآفرين خود مى نمايد .

٨- در هشتمين قسمت مقاله ، نگرانى خود را از پخش آئين انسانى و علاقمندى جوانان ايران براى بازگشت به ريشه هاى فرهنگى خويش را اعلام داشته ايد و آگاهانه به سردمداران حكومت در اينمورد هشدار داده ايد . در اين نكته بشما حق ميدهم . تمامى جوامع و مخصوصا جامعه ايران از خشونت و وحشيگرى بيزارند و مايلند كه بسوى يك جامعه انساني و منطبق اعلاميه حقوق بشر پيش بروند . پر واضح است همانطور كه دولتمردان امريكا در زمان پيدايش و اكثر كشورهاى پيشرفته امروزى از مدل كشوردارى كوروش الگو گرفتند و آنرا مدّ نظر داشتند جوانان و روشنفكران ايران نيز به اين ميراث گرانبها و الگوى انسانى چشم بدوزند و آنرا دستمايه قانون اساسى آينده ايران قرار دهند .

پاينده ايران – بهداد جاودان

 

“هفتم آبان به شکلی غیررسمی به نام کوروش دوم رقم خورد” از سایت کتاب

‍ هفتم آبان به شکلی غیررسمی به نام کوروش دوم رقم خورده است. از همین رو بر آن شدم تا چند نکته را در اینباره یادآور شوم. پیشاپیش از تمام کسانی که تصور می کنند این نوشته اهانت آمیز است، حال آنکه فقط چند حقیقت تاریخی است، پوزش می خواهم.

۱. کوروش در روز چهاردهم ماه “تشری تو” وارد بابل شد. این ماه با مهرماه و به طور دقیق با روز سی ام مهرماه تقویم کنونی منطبق است (تاریخ سیاسی هخامنشی، محمد داندامایف، ص۷۶). در واقع این روز با ۲۹ اکتبر تقویم یولیانی منطبق است نه تقویم گریگوری. در ایران این اشتباه رخ داده است که ۲۹ اکتبر را در تقویم گریگوری (هفتم آبان) روز ورود کوروش به بابل دانسته اند.

۲. روز هفتم آبان از سوی هیچ یک از نهادهای بین المللی به نام کوروش نامگذاری نشده است و در خود ایران نیز رسمیت ندارد.

۳. استوانه کوروش کبیر اعلامیه نیست و برای اطلاع عموم منتشر نشده است. این استوانه گلی برای بزرگداشت بازسازی معبد مردوک نوشته شده است. محققان امروزی این گونه متون را foundation deposit می نامند. با این همه محتوای استوانه جهان بینی و سیاست کشورداری کوروش را به ما نشان می دهد. نه تنها کوروش که پادشاهان هخامنشی نشان دادند در مقایسه با زمان و مکان خود در شیوه کشورداری یک گام به جلو حرکت کرده اند اما تصور اینکه استوانه کوروش با موازین امروزی یک اعلامیه حقوق بشر است، خطاست.
حقوق بشر مبتنی بر تفسیر تازه ای از معنای حق است. حق به معنای ذهنی یعنی حق داشتن در قرن دوازدهم میلادی در فلسفه سیاسی پیدا شد و در قرن ۱۷ میلادی در اندیشه کسانی چون هابز و لاک تکامل یافت. بنابراین انسان به ماهو انسان دارای حقوق سلب نشدنی است که وابسته به هیچ فاکتوری نظیر دین، نژاد، ملیت و مانند اینها نیست. در استوانه چنین مفهومی از حق وجود ندارد و کوروش صرفاً به دلیل فضیلت مداری اقدامات انسانی انجام داده است. هدف او خشنود کردن خدایان است.

۴. کوروش برده داری را ملغی اعلام نکرد. برده داری جزء مهم و لاینفک اقتصاد نظام های باستانی است و در ایران همواره برده داری رایج بوده است. البته در ایران به ویژه در دوره ساسانی نسبت به نمونه رومی خود انسانی تر به نظر می رسد.

۵. از کوروش چیزی به نام وصیت نامه بر جای نمانده است. آنچه در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود بخشی از کتاب سیروپدیا نوشته گزنفون است که اثری فلسفی و ادبی است و گزنفون برای توصیف شهریار آرمانی خود کوروش را برگزیده و آنچه در خلال یک داستان درباره او می آورد با هیچ یک از اسناد تاریخی سازگار نیست.

۶. کوروش بدون خونریزی وارد شهر بابل شد اما جهانگیری مثل او که به آسیای میانه و لیدی می تازد و به شرق نیز حمله ور می شود و جنگهای بسیار می کند، نمی توانسته بدون خونریزی حدود قلمرو خود را گسترش دهد. این تصور که همه سرزمین ها به رغبت تسلیم کوروش شده اند و از دماغ کسی هم قطره ای خون نریخته ناشی از یک توهم فوق پیشرفته است.

۷. بنابر نظریات پروفسور پاتس، کوروش ایلامی است و نه پارسی چنانچه خود کوروش در همه جا خود را انشانی (انشان از مهم ترین شهرها و تختگاه ایلامیان) می نامد. نام او، لباس او، مارهایی که در تاج او وجود دارد، مقبره و حکاکی های پاسارگاد همه و همه دارای المان های ایلامی است، در نتیجه مسئله پدر آریاییان با چالش های جدی مواجه است.

۸. چه پارسی و چه ایلامی کوروش سرمایه ای ملی است و نباید دست مایه ای برای شعارهای نژادپرستانه شود. امروز ستایش کوروش به شکل یک مذهب در آمده که بر حکومت و متفکران فرض واجب است از طریقی انسانی آن را بررسی کنند و دلایل چنین دگرگونی را بیابند و صد البته بدون سرکوب و انکار حقایق تاریخی درباره برتری کوروش نسبت به شهریاران معاصرش را بپذیرند و اگر هم لازم شد از او درس سیاست و تدبیر بگیرند.

دکمه بازگشت به بالا