ترور ابراهیم رئیسی، تشدید تضادها و فروپاشی در قدرت، جلال ایجادی

رژیم توتالیتر دینی خامنه‌ای، در آخرین دور جمهوری اسلامی برای تشدید یکدست سازی قدرت و تدارک جانشین ولی فقیه، ابراهیم رئیسی را برای ریاست جمهوری انتخاب کرد. خامنه‌ای دستخوش سردرگمی و لذت جوئی شخصی است. او می‌خواهد قدرت در خانواده‌اش باقی بماند و مجتبی خامنه‌ای «ولی فقیه» شود. ولی این فرد فاقد وزنه است و نظام حوزوی و آیت الله‌های بزرگ با انتخاب او موافقت ندارند. در طرح اولیه، برای خامنه‌ای ابراهیم رئیسی برای دو هدف مناسب است: یکم، دوره حسن روحانی با جدال تمام شد پس تقویم ریاست جمهوری باید رعایت شود و دوم، ابراهیم رئیسی رئیس جمهور می‌شود و در مرحله بعدی او قدرت ولایت را با کمک مجلس خبرگان «الک» شده به مجتبی انتقال می‌دهد. این سناریو برای سپاه مطلوب نیست. جناح هایی از سپاه پاسداران چه بسا پس از مرگ خامنه‌ای، بدون ابراهیم رئیسی، طرح حضور مجتبی خامنه‌ای را بعنوان چهره ایی در میان یک جمع، مناسب می‌بینند. بنابراین سپاه نیز در استراتژی تسخیر کامل قدرت، وجود رئیسی را مطلوب نمی‌داند.

صعود یک تبهکار و سقوط ایران:
ابراهیم رئیسی جلاد تهران و رئیس کمیته مرگ سال ۱۳۶۷، با خواست خامنه‌ای رئیس جمهور می‌شود. رئیسی مجری سیاست خامنه‌ای بود و هرگز ادعای شخصیت مستقل نداشت. او یک آخوند اسلامی بود با تمام حقه بازیها و سنگدلی‌ها. او در کشتار مردم و جوانان ایران احساس وظیفه دینی اسلامی داشت. او دست پرورده رسول الله و علی ابن ابی طالب و روح الله خمینی و علی خامنه‌ای بود.

یک روز پیش از مراسم تنفیذ حکم ابراهیم رئیسی، سازمان عفو بین‌الملل در توییت خود نوشت: «جنایات علیه بشریت» بر این مراسم سایه انداخته است. این سازمان خواستار انجام «تحقیقات کیفری» به دلیل نقش رئیسی در «جنایات علیه بشریت» در رابطه با «کشتار ۶۷» شد. برای خامنه‌ای پیام سازمان عفوبین الملل کوچکترین اهمیتی نداشت. حکم ریاست‌جمهوری رئیسی در ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ در مراسمی از سوی رهبر جمهوری اسلامی تنفیذ شد. با دولت او ایران به سقوط بیشتر درغلتید. فلاکت اقتصادی شرکت‌ها و بنگاه‌های تولیدی و فقر مردم اوج گرفت. کارگران و بازنشستگان و کشاورزان و بیکاران و کارمندان و جوانان زیر فشار زندگی به ستوه آمدند.
در زمان تحلیف رئیسی در ۱۳ مرداد ۱۴۰۰، نرخ دلار ۲۵ هزار بود، در دیماه ۱۴۰۱ به رقم بی‌سابقه ۴۵ هزار تومان رسید. در ۷ اسفند آن سال دلار به نرخ بی‌سابقه ۶۰ هزار تومان هم رسید. تورم و گرانی بسرعت جامعه را زیر فشار بیسابقه قرار داد. از جمله قیمت مسکن و روغن خوراکی، آرد، ماکارونی، شیر، مرغ و تخم مرغ چند برابر شد. استبداد و سانسور، مداخله و مزاحمت در زندگی مردم و نیز افزایش قیمت مواد خوراکی از عوامل نارضایتی مردم و بروز اعتراض‌ها در بهار ۱۴۰۱ شد. در برابر فاشیسم اسلامی در شهریور ۱۴۰۱ جنبش زن زندگی آزادی آغاز شد. زنان و جوانان با سوزاندن حجاب اسلامی آزادی زنان را طلب کردند، با رقص و شادی جوانان زندگی آزاد را صدا می‌زنند و با شعار علیه ولایت فقیه نفی حکومت دینی و پایان جمهوری اسلامی را خواستار شدند. خامنه‌ای و دولت رئیسی و سپاه و نیروی بسیج، به سرکوب وحشیانه جنبش مهسا اقدام کردند. در دوران او بحران اتمی با غرب ادامه یافت ولی «نرمش» آمریکا و عدم اجرای عملی تحریم نفتی از جانب دولت پرزیدنت بایدن، منجر به افزایش فروش نفت و تصرف بیش از شش میلیارد دلار از دارایی‌های ایران توسط حکومت اسلامی شد. افزون بر این موارد، حمایت از موافقت نامه ۲۵ ساله ایران و چین، حمایت از سازمانهای تروریستی اسلامی مانند حزب الله و حماس، روابط تنگاتنگ با روسیه و پوتین، دفاع از تفکیک جنسیتی، اسلامی کردن دانشگاه‌ها و اخراج استادان، مخالفت با برگزاری کنسرت‌های موسیفی، رشد فساد در زمینه قضایی و اقتصادی و اخلاقی، و غیره، جنبه‌های دیگر سیاست دولت آخوند ابراهیم رئیسی زیر رهبری علی خامنه‌ای بود.

کشتن ابراهیم رئیسی آدمکش:
اکثریت جامعه ایران از همان ابتدا ابراهیم رئیسی را طرد کردند. مردمان پرشماری به جنایت پیشگی او آگاه بودند و ابتذال او را می‌شناختند. در ادامه مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی و علیه ولی فقیه توتالیتر، بخش آگاه مردم رئیسی را همچون نمادی از قدرت سیاسی فاشیستی اسلام ارزیابی کرده و به اعتراض و پیکار اجتماعی و سیاسی ادامه دادند. ریاست جمهوری رئیسی، با شروع جنبش زن زندگی آزادی همزمان می‌شود و این انقلاب همه هیات حاکمه را هدف می‌گیرد. همه جناح‌ها خواستار سرکوب قطعی و سریع جنبش هستند. رئیسی با سپاه و بسیجی به کشتار دست می‌زند و بیش از ۵۶۰ ایرانی را می‌کشد. مقاومت و مبارزه زنان علیه حکم سیاسی دینی حجاب فصل دیگری از انقلاب مهساست. رشد مقاومت زنان علیه حجاب اسلامی و توسعه روزافزون زنان بی حجاب در مناطق گوناگون برای آیت الله‌های شیعه غیرقابل پذیریش است. دولت رئیسی سرکوب را گسترش می‌دهد و تمام بحران‌های جامعه و نظام سیاسی را رشد می‌دهد.

دیکتاتور بزرگ بر اساس سلیقه شخصی، همیشه، همه چیز را خود می‌چیند و تصمیم می‌گیرد ولی او هیچگاه مسئولیت را قبول نمی‌کند. هر کجا که بحران تولید می‌شود تقصیر به گردن دیگران است. از آنجایی که دیکتاتور هرگز از جانب سیاسیون نظام و رسانه‌ها و روزنامه نگاران ایران مورد انتقاد قرار نمی‌گیرد، بنابراین هیچ یک از تصمیم‌ها و گفته‌های او در جامعه به انتقاد کشیده نمی‌شود. از زمانی که خامنه‌ای ولی فقیه است، انتصاب تمام رئیس جمهورها، عملکرد تمام نهادها مانند مجلس و خبرگان و شورای نگهبان و نیروهای نظامی و بسیجی و اجرای تمام سیاست‌های داخلی و خارجی، زیر نظر و کنترل او است. بعنوان نمونه احمدی نژاد و حسن روحانی با موافقت و ستایش خامنه‌ای دو بار رئیس جمهور شدند ولی خامنه‌ای در مورد آنها خشم خود را نشان داد. نوبت به ابراهیم رئیسی رسید و این فرد مبتذل و جانی بعنوان مطلوب ترین و نزدیک ترین رئیس جمهور برای خامنه‌ای معرفی شد. از ابتدا خامنه‌ای این پیام را داد که رئیس جمهورهای پیشین سیاست او را اجرا نکرده‌اند و آقای رئیسی مجری خواست اوست و سیاست دولتی مورد توجه او را اجرا می‌کند. در ضمن این خبر پخش شد که ابراهیم رئیسی می‌تواند در ولایت فقیه جانشین علی خامنه‌ای گردد. دیکتاتور که همیشه متوهم بوده و خود را «نابغه» در تمام عرصه‌ها می‌داند فقط ایراد را در دیگران می‌دید و در پایان زندگی، در جستجوی یک فرد مطیع و مکتبی کاملن همسو بود تا «معجزه» رخ دهد.
ابراهیم رئیسی جلاد رئیس جمهور مورد پسند خامنه‌ای شد و نتیجه کارش به یک افتضاح بزرگ تبدیل شد و حتا مورد تمسخر و طنز «خودی‌ها و اصولگرایان» قرار گرفت. برای رئیسی آبروئی باقی نماند. رئیسی به مهره سوخته تبدیل شد و از این پس برای ریاست جمهوری و ولایت فقیه زیان آور بود. ادامه رئیسی یعنی آبروریزی بیشتر خامنه‌ای و جمهوری اسلامی. علاقه خامنه‌ای به رئیسی، به بیزاری او علیه رئیسی تبدل شد. یک عامل مهم دیگر را باید در نظر گرفت و آن در آخرین سخن ابراهیم رئیسی در جلسه هیات دولت است. در سند تصویری، او از اختلاف با رهبری می‌گوید. او تمایل دارد مسائل مورد اختلاف را که در دل دارد توضیح دهد، ولی جلوی خود را گرفته زیرا خامنه‌ای از او خواسته که سکوت کند. معنای این راز پنهان چیست؟ افزون برآن، اینگونه گلایه، بیان ایجاد و رشد اختلاف بین رئیسی و خامنه‌ای می‌باشد. بنده به ارباب پرخاش می‌کند.
ما شاهد تشدید اختلاف‌ها هستیم و باندهای درون «خودی ها» گاه به مقابله آشکار روی می‌آورند و فروپاشی مناسبات را تشدید می‌کنند. در چنین وضعی، کفتارهای اسلامی دیگر بیدار شده و مهاجم تر شدند. در تمام این تغییرات و درگیری‌ها در پی یک منطق عقلانی نباید بود زیرا دیکتاتور تعیین می‌کند و شما در جریان سلیقه‌ها و لذت جوئی هایی پنهانی او نیستید. افزون برآن، توطئه چینی‌ها و رقابت جوئی‌های حاد باندهای دور و نزدیک به خامنه‌ای، در درون دالانهای قدرت جاری است. بنابراین درک دقیق قدرت سیاسی پیچیده در ایران بسیار دشوار است. چه کسانی در درون «بیت رهبری» هستند؟ گفته می‌شوند بیش از ۴۰۰۰ نفر اعضای این بیت هستند. «بیت» یک دنیای مخوف در دل جمهوری اسلامی است. توتالیتاریسم اسلامی خامنه‌ای یک کارخانه عظیم مافیایی شیعه است که از تمام تجربه‌های تاریخی قتل و جنایت و توطئه گری بهره برده است.

در گذشته واقعن چرا احمد خمینی را کشتند و چه کسانی سازماندهی کردند؟ چرا درگیری با رفسنجانی تا حذف فیزیکی او ادامه یافت؟ چرا رئیسی، خدمتگزار خامنه‌ای کشته می‌شود و هیچ جناحی ایرادی بروز نمی‌دهد و شخص خامنه‌ای نه ناراحت و نه اندوهگین و نه نگران است. علی خامنه‌ای در ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ می‌گوید: «در این سالهای متمادی سخت ما از این حوادث (مرگ رئیسی) استفاده کردیم برای تولید فرصت برای کشور، این قضیه هم همین جور خواهد بود.». خامنه‌ای در روز سقوط ابراهیم رئیسی دچار هیجان نبود و گفت همه چیز در دست ماست. به این ترتیب او خواهان پایان دادن به فصل ابراهیم رئیسی شد.

تقدس سازی از یک لاشه برای ادامه نظام:
مراسم سوگواری حکومتی همیشه یک کارناوال ایدئولوژیکی جادوگرانه است تا مردگان، زنده‌ها را بخواب بکشانند. تشییع و بدرهه پیکر مرده قاسم سلیمانی با پروپاگاند عظیم خود و مراسم شیعی مرده گردانی برای ابراهیم رئیسی، بودجه کلان میلیاردها تومانی را بلعید. برای تبلیغات بنرهای خیلی بزرگ، داربست، پلاکارد و پوستر در سراسر ایران پخش گشت و چسبانده شد. شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و نهاد حاکمیتی امور مساجد نیز به متولیان و هیآت امناء انتصابی فرمان داد تا برای رئیسی در تمام حسینه‌ها و مسجدهای محلات مختلف، مجلس بزرگداشت برگزار کرده و پز مقبولیت بدهید. به خط کردن و فرمان دادن به اداره‌های کشوری و بسیج تمام دستگاههای نظام و سیستم اداری کشور برای پروپاگاند در باره رئیسی، شخصی منحط و آدمکش که جوانان ایران را تیرباران نمود.
باید تنور را داغ نگهداشت. دادن سهمیه به استانها و شهرستانها برای شرکت در مراسم و شلوغ کردن تشییع جنازه نمایشی در شهرهای مختلف تا با آن بشود تمام ناکامی‌ها، فسادها، وعده‌های پوچ و خرابکاری‌ها را پوشاند و با فضاسازی شیعه گری و شهادت طلبی و شور حسینی، احساس و هیجان مرگباری راه انداخت تا دیگر آدمها قادر به فکرکردن نباشند. تمام شبکه‌های رادیو تلویزیونی را هم باید با یک عده مُجری بغایت چاپلوس و مزدور بسیج نموده تا با لفاظی آخوندی پروپاگاند فاشیسم اسلامی بیشتر پخش شود. بموازات آن، بسیج تمام سیستم‌های اطلاعاتی و امنیتی و قضایی برای کنترل تمام شبکه‌های اجتماعی و کنترل خیابانها، جهت ایجاد رعب و برخورد سرکوبگرانه با هر کسی که مایل به همراهی با این فریبکاری مضحک تبلیغاتی نباشد و بخواهد به جلاد «نه» بگوید. همانهایی که رئیسی را به خاطر رقابت و مهره سوخته، می‌کشند، پروپاگاند تقدس رئیسی در جامعه را پخش نموده تا افراد در نادانی و توهم باقی بمانند.

مانند همیشه جمهوری اسلامی بدترین الگوی سیاسی است و عملکرد رئیسی و دولت او فاجعه بار است. جنایت کاری و خرابکاری رئیسی و بی فرهنگی و زشتی شخصیت او امری نیست که مردم ندانند و با گوشت و پوست و تک تک سلولهایشان درک نکرده باشند. ولی رژیم از او «فرشته بی نظیری در استعداد، توانمندی در کار دولت، پرکار، مدیریت انقلابی، دکتر، مجتهد، مخلص، مجاهد، خستگی ناپذیر، ایثارگر، فرشته نجات و…» ساخته، او را بُت و امامزاده می‌کند. نظام خامنه‌ای فرد وفادارش را می‌کشد و لاشه آنرا جزو مقدسات به فروش می‌رساند. در این نظام همیشه باید امامزاده سازی کرد تا عقب مانده ترین لایه‌های اجتماعی از آن متاثر بشوند. تبلیغات دروغین افراطی در تحریف شخصیت‌های رژیم و تمام اعضای حوزوی و تمام آیت الله‌ها که زندگی مردم را تباه کرده و به جهنم تبدیل کرده‌اند، باید مرتب در جامعه پخش شود. فقیهان شیعه همیشه دروغگو و خرافه پرست و فریبکار هستند، پس تبلیغات دینی سیاسی که همه چیز را وارونه نشان می‌دهند برای بازتولید این وابستگی ذهنی در اجتماع لازم می‌باشد. ابراهیم رئیسی انتخاب خامنه‌ای است ولی در عمکرد خود فاجعه آور است. حال چگونه این مهره سوختهٔ باید حذف نمود؟ گمان می‌رود از نظر محافل قدرت، باید او را کشت تا مزاحمت برای مرحله بعدی نباشد و بی اعتباری رژیم اسلامی در ذهنیت جامعه افزایش نیابد. باید رئیسی را کشت ولی پروپاگاند شیعه گری باید ادامه یابد تا جامعه نسبت به اسلام و ارزش‌های منحط آن و احکام قرآنی و شخص دیکتاتور دلسردتر نشود.

قتل ابراهیم رئیسی و فرضیه‌ها:
حال بر ابراهیم رئیسی چه گذشته است؟ زمانی که رئیس جمهور رژیم اسلامی کشته می‌شود یک امر ساده نیست. ما باید قدرت سیاسی را تحلیل کنیم و معنای این رویداد سیاسی را درک نمائیم. ولی محدودیت ما، فقدان داده‌های گوناگون و درست برای تحلیل است. حاکمانی که چه بسا در پیدایش این رویداد دست دارند نفعی در انتشار خبر ندارند و بعلاوه ارتباط دادن این مرگ با تضادهای درون حاکمیت به انفجار خبری تبدیل می‌شود. حاکمان در پی آن هستند تا بسرعت فضای پرسش و خبر را ببندند. ولی در برابر نظام سانسور توتالیتر، فرهیختگان به گمانه زنی و بررسی و تحلیل می‌پردازند. در اینجا چند فرضیه را در مورد قتل رئیسی مطرح می‌کنم. البته خبرهای تازه و کشف داده‌های جدید بطور مسلم کار پژوهشی را تکمیل خواهد کرد.

فرضیه یکم، بالگرد دچار اشکال شده و سقوط کرده است. این گزارش اولیه و پراکنده حکومت بود. این فرضیه با توجه به شواهد متضاد نمی‌تواند درست باشد. افزون برآن روزها از سقوط بالگرد می‌گذرد از یک گزارش جدید تکنیکی خبری نیست. مانند همیشه رژیم حقایق را نخواهد گفت.

فرضیه دوم، قتل نتیجه توطئه جناح هایی از هیات حاکمه می‌باشد. جناح هایی که به جانشینی علی خامنه‌ای و یا رئیس جمهوری اسلامی علاقه دارند. این جناح‌ها با توجه به فروپاشی درونی رژیم، نفع در برهم زدن بازی و نفع در حذف رئیسی دارند. در میان اصولگرایان نیز از دیرباز اعتراض علیه رئیسی بالا گرفته بود.

فرضیه سوم، در روند جنگ غیررسمی و رسمی، غیر مستقیم و مستقیم، میان جمهوری اسلامی و اسرائیل، سرویس‌های اسرائیلی شخصیت‌های ایرانی نظامی و هسته‌ای گوناگونی را کشته‌اند. قتل ابراهیم رئیسی و وزیرخارجه او که طرفدار حماس بود، شکنندگی رژیم خامنه‌ای را افزایش می‌دهد. اسرائیل دارای جاسوسان فراوان در درون حکومت بوده و افزون برآن دارای همکاری اطلاعاتی با جمهوری آذربایجان است.

فرضیه چهارم، تمایل مجتبی خامنه‌ای برای جلوگیری از تصرف قدرت ولایت فقیهی توسط ابراهیم رئیسی. حذف رئیسی «محلل» و هموار نمودن تسخیر قدرت پس از مرگ علی خامنه‌ای. این طرح با جناح هایی از سپاه همسوئی بسیار دارد. در درون خانواده خامنه‌ای اینگونه راه حل‌ها مطرح بوده است.

فرضیه پنجم، قتل رئیسی بمنظور هموارکردن سازش بیشتر با آمریکا پس از انتخابات ریاست جمهوری این کشور با به کرسی نشاندن رئیس جمهور مناسبتر. روسیه و چین متحد خامنه‌ای هستند ولی التماس به آمریکا و شل کردن تحریم نفتی و کسب رانت کلان نفتی، تناقضی با محور تهران/مسکو ندارد.

فرضیه ششم، سپاه پاسداران خواهان تسلط مطلق پس از خامنه‌ای است. سازش با مجتبی خامنه‌ای و تلاش برای تقویت جانشینی شخصی از سپاه برای ریاست جمهوری بعدی. هنگام سقوط بالگرد و جستجوی لاشه آن و سرنشینان آن، سپاه حضور فعال ندارد. سردار سلامی در یک مستند در چند لحظه می‌گوید شاید سرنشینان در بالگرد را باز کرده بودند.

فرضیه هفتم، علی خامنه‌ای می‌تواند به هر یک از طرح‌های بالا چراغ سبز نشان داده باشد و یا خود را با آنها تطبیق بدهد. بهرحال با توجه نظام سانسور و مخفی کاری رایج و با توجه سلطه گری توطئه گرانه خامنه‌ای، همه داده‌ها و اطلاعات فراهم نیست ولی علی خامنه‌ای دارای نقش بوده است. تمام ابهام‌ها و ناروشنایی‌ها جزو سیاست آگاهانه و ارادی علی خامنه‌ای است.

از بازی قدرت علی خامنه‌ای، فقط خود او و نزدیکان او در «بیت رهبری» آگاه هستند. جامعه و شهروندان هرگز نمی‌توانند از طرح‌ها و توطئه‌های او با خبر باشند. فقدان آزادی و نبودن رسانه‌های آزاد در ایران دسترسی به شناخت از قدرت سیاسی توتالیتر را دشوار یا گاه ناممکن می‌سازد. قدرت سیاسی خامنه‌ای بر پایه یک قشر بسیار نازکی از نظامی‌ها و آخوندها و تکنوکراتها قرار دارد. شهروندان از درون این قشر هیچ اطلاعی ندارد زیرا از نگاه نظام اسلامی اعضای جامعه «رعیت ها» و «بنده ها» هستند و سزاوار خبر و اطلاعات نیستند. بی خبری و گمراهی جامعه به نفع رهبر و نمایند الله است. خامنه‌ای گفت ایرانیان رعیت هستند. چنین توصیفی از جانب خامنه‌ای منطبق با حکم قرآنی است. بنابراین اعضای جامعه در الگوی اسلامی همیشه بازنده خواهند بود، همیشه این افراد در اسارت روانی و دینی و سیاسی حکومتی قرار خواهند داشت. مانند خلافت محمد ابن عبدالله، در راس این نظام اسلامی دزدان و تبهکاران و روسای باندهای قدرت قرار دارند. دیگر باید برای شهروندان مدرن روشن باشد که این نظام در یک روند فروپاشی و فرتوتی و گسیختگی همراه با زدوخوردهای سیاسی و نظامی قرار دارد. گسست از تمام این نظام دینی و فاشیستی راه معقول برای جامعه است. ما روشنفکران، محور کار را روی دمکراسی و حاکمیت سکولار و لائیک قرار میدهم و به آگاه سازی ادامه می‌دهیم. برخی به تصرف کامل قدرت توسط ژنرالهای سپاه دل بسته‌اند ولی ما به روح انقلاب زن زندکی آزادی دل بسته‌ایم. نقد و طرد الگوی قدرت سیاسی توتالیتر دینی و مبارزه علیه ایدئولوژی توتالیتر قرآنی از چالش‌های بزرگ ساختاری ایران است.

جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا