تهاجم ناسیونالیستی در خدمت نئو عثمانیسم، بهزاد كریمی
مصافی سخت نابرابر و بس دلخراش
شبیخون دولت اردوغان به شمال شرقی سوریه، تا همینجا مرگ حدود ۱۰۰ نفر از اهالی آن کشور را درپی آورده است. جانباختگان، هم مردم بی دفاع به شمول ده کودک را در بر می گیرد و هم نظامیان دو سوی جنگ را: ارتش ترکیه و شبه نظامیان متحد آن با نام “ارتش ملی سوریه” و در برابر، “یگانهای مدافع خلق” کردستان سوریه. دیگر پیامد جانگداز این تهاجم، آوارگی نزدیک به صد هزار نفر از باشندگان منطقه راس العین از خانه و کاشانهشان است که میزان این دربدرشدگی می تواند از چهارصد هزار نفر نیز فراتر رود. خبر از تیرباران اسیران از جمله ۹ نفر ار نیروهای “یگان” به اسارت درآمده است و توحش مهاجمان و مزدوران محلی که اگر مهار نشود جانهای بیشتری را خواهد گرفت.
در لحظه نگارش این نوشته، شهرهای راس العین (سریکانی) و تل ابیض از دوسو زیر فشار سنگین قرار دارند تا “یگانهای مدافع خلق” در کردستان سوریه (“روژآوا”) با دست برداشتن از پایداری در برابر دست درازی ترکیه به سرزمینشان، خود را تسلیم نیروی متجاوز کنند. مدافعان از یکسو زیر بارش توپ و موشک ارتش مهاجم ترکیهاند و از سوی دیگر مواجه با یورش پشت جبههای پیکارجویان “ارتش ملی سوریه” که برخوردار از چتر هوایی جنگندههایند.
برنامه اشغال این منطقه می خواهد شکل نقل و انتقال “بومی” به خود گیرد بی آنکه نامی از نوعی ژنوسید (پاکسازی قومی) علیه کردها و زمینهسازی برای اسیمیلاسیون (تحلیل بردن قومی) آنها به میان آید! صحبت از اسکان اجباری و اختیاری نزدیک به سه میلیون پناهنده سوری بالای نود درصد عرب فعلاً ساکن ترکیه در منطقهای از سوریه است که تاریخاً و عمدتاً به کردنشینی شناخته شده است. دولت ترکیه برنامه انتقال ۵۰۰ هزار نفر از آنها را رسماً تایید کرده و عملاً هم دارد پروژه پس راندن “یگانهای مدافع خلق” و جایگزینی آنها با شبه “داعش”های زیر کنترل “اخوان المسلمین” نوع ترکی را به اجرا می گذارد. برنامه میان مدت ترکیه، بهم زدن ترکیب جمعیتی در این وادی از سوریه برای تولید “عمق استراتژیک” برای ملیگرایی ترکیهای است! هدف سیاسی نزدیک اردوغان از این اشغالگری، به تغییر معادلات و معاملات سیاسی در سوریه برمیگردد که در زیر خواهم آورد.
تا همین حالا چیزی جلودار لشکرکشی از برون و خرابکاری نظامی از درون در این منطقه تاکنون نسبتاً آرام سوریه نشده است. کشوری چنین دچار کشتارهای مهیب و ویرانگری های خانمانبرانداز. کردهای سوریه در حال مقاومت علیه این تجاوز، یار و یاوری میان دولتها نمی یابند. گلایه ترامپ از اردوغان بخاطر “کردکشی”هایش، ادامه ریاکارانه معاملهای است که در “کرد فروشی” اخیر او به نمایش درآمد. اعتراض دول اروپایی علیه رفتار گستاخانه ترکیه و ابراز نگرانی دبیر کل سازمان ملل متحد پیرامون این فاجعه نیز، هنوز متاسفانه از حرف فراتر نرفته است. اردوغان فعلاً دارد می تازد.
نقشه ترکیه چیست؟
هدف مقدم دولت ترکیه از این اقدام، ایجاد جای پاست در سوریه تا متکی بر چنین امتیاز و اهرمی، بتواند در معادلات مربوط به آینده دولت سوریه از موضع قدرت چانهزنی کند. کسب موقعیتی که، قبلاً در به دست آوردنش ناکام مانده بود. نگاهی گذرا به این ناکامی و پیامدهای بعدی آن توضیح دهنده ماجراست.
اوایل این دهه که بر اثر سرکوبگریهای بیرحمانه اعتراضات مردمی توسط بشار اسد، حدت بحران سیاسی در سوریه سریعاً زمینه جنگ داخلی یافت و نخستین کانونهای جنگی در آن پدیدار آمد، اتاق فکر و ستاد عملیاتی در دولت اردوغان سخت به وجد و شوق آمد تا از این آشفته بازار جهت بازیابی سیادت “عثمانی” خود در سوریه و عراق میوهچینی کند. دولت وقت ترکیه، همراه قطر و در همسویی با عربستان و امارات و دیگر شرکای آنها، مجاهدین سربرآورده در این مناطق را از هر نظر تقویت کردند تا با زمین زدن اسد، توازن قوا در سوریه به سود تمایلات اخوان المسلمینی و وهابیت تقویت شود. سیاست خانم کلینتون وزیر خارجه وقت امریکا نیز آنزمان پشتیبانی از مشی این دولتها در سوریه بود. از دل همین دخالتهای سیاسی و نظامی بود که هیولای “داعش” قد کشید و بعد اندک مدت، حتی قسماً وبال گردن خود آنها شد!
با تداوم جنگ داخلی و شکست “داعش” در سوریه و مقدم بر همه در کوبانی، عفرین و جزیره به همت همین “یگانهای مدافع خلق” و به بهای دادن نزدیک به ده هزار کشته و بعداً هم نقش آفرینی نظامی تعیین کننده روسیه پوتین و عمدتاً در زمینه بمباردمانها، توازن قوا در میدانهای جنگ بهم خورد و رژیم اسد جانی تازه گرفت. برنامه نئو عثمانیستی اردوغان – داود اوغلو ناکام ماند و نقشه دولت ترکیه برای ایفای نقش اصلی آن در معادلات سیاسی آتی سوریه نگرفت.
بر زمینه شکستی که دولت “عدالت توسعه” اردوغان، در ماجراجویی “نئو عثمانیستی” بی فرجام خورد، رقیب سکولار ناسیونال این دولت در ترکیه فرصت را مناسب دید تا با به زیر ضرب بردن اردوغان بخاطر اشتباهاتی که مرتکب شده بود، معادلات سیاسی در ترکیه دیگر بار به سود میدانداری ناسیونالیسم سنتی ترکیه بهم بخورد. اردوغان اما بدل زد و بازسازی موقعیت حزبش و شخص خود را در بازگشت به ناسیونالیسم آتاتورکی جست! همانی که هنوز، کوتاهترین راه در ترکیه برای اعمال سرکردگی سیاسی است.
جنگ علیه “پ.کا.کا” ازسرگرفته شد، سرکوب و تعقیب فعالان “حزب دمکراتیک خلقها” راه افتاد و آتش ترک – کرد در کشورزبانه کشید تا طی یک فرایند، سیاست مداخلهجویانه ترکیه در سوریه با گره خوردگی با “مسئله کرد” پیاده شود. مناسبات آنکارا با روسیه سریعاً رو به گرمی گذاشت و آنکارا از امریکای حامی کردهای سوریه فاصله گرفت. وقتی هم سرانجام، در ماههای اخیر ترامپ بنا به مصالح سیاسی انتخاباتیاش بیرون کشیدن هزار سرباز امریکایی از سوریه را به گوش اردوغان رساند و از او خواست تا وی نیز در عوض از روسیه دوری جسته و به خرید تسلیحاتی از امریکا برگردد، اردوغان لحظه یورش به سوریه را فرارسیده یافت. قولهایی به ترامپ داد تا این تاجر سیاستمدار را در کرد فروشیاش مصممتر نماید. حالا که رقابت روسیه و امریکا بر سر ترکیه جریان دارد آنکارا برای هر دو آنها ناز می فروشد و آنها هم می خرند! روسیه بهمراه امریکا به اعلامیه شورای امنیت در محکومیت دولت ترکیه رای موافق ندادند!
دولت اردوغان پیشاپیش برگ برنده علیه تصمیمات اروپا را هم در دست دارد و آن تهدید به باز کردن مرزهای ترکیه با اروپا به روی سه و اندی میلیون پناهنده اکثراً مشتاق رسانیدن خود بهآنسوی مدیترانه. همین دو روز پیش او اشکارا آن را دیگربار همچون سلاحی برا جهت تهدید ترساندن اروپاییها به رخ آنها کشید! همانی که برای اروپایی ها یک کابوس است و همانی که امریکای ترامپ ۶۰۰ کیلومتر دورتر از این خطر نیز، بگونه غیر مستقیم آن را لولو خورخورهای کرده تا اروپای هراسناک را وادار به کنارآمدن با برنامههای “اول امریکا” کند.
پس ترکیه برآنست با اشغال منطقهای به عمق ۳۰ کیلومتر و عرض حدوداً ۵۰۰ کیلومتر، “عمق استراتژیکی” در استان حسکه سوریه برای خود دست و پا کند تا با این کارت برنده، هر دو برنامه میان مدت و کوتاه مدت خود را بهم بدوزد. در کوتاه مدت ارتقای موقعیت خود برای بده وبستان قوی نه تنها با دولت سوریه بلکه با برنده اصلی بحران و جنگ داخلی این کشور یعنی روسیه. در میان مدت اما، به اتکای اشغال فعلی بخشی از این استان عمدتاً کرد نشین برخوردار از موقعیت ژئو پلتیک و نیز دارای اهمیت استراتژیک بخاطر گذر فرات از دل آن برای هر دو همسایه جنوبی ترکیه چه سوریه و چه عراق و هردو تشنه آب و نیازمند برق، بهم زدن ترکیب جمعیتی منطقه عمدتاً کرد نشین سری کانی، گامیشلی، تل تمر، کوبانی و عفرین.
زمان دفاع از کرد سوریه است و نه انتقاد از آن!
ارزشمند است که بیشترینه اپوزیسیون جمهوری اسلامی، در سطوح متفاوت و به درجات مختلف، تهاجم و تجاوز دولت ترکیه به سوریه را محکوم نموده و از پایداری “یگانهای مدافع خلق” در برابر این یورش پشتیبانی کردهاند. برداشتها اما از انگیزه اردوغان برای انجام این عملیات و چرایی تنهاماندگی “روژآوا” در مهلکه کنونی، گوناگون است. این نیز ناشی از زاویه دید نگرنده به موضوع و جایگاهی که او در آن قرار دارد.
دیدی که از زاویه ناسیونالیسم کردی صحنه را می نگرد، اقدام دولت ترکیه را فقط از زاویه کردستیزی آن نگاه می کند و از دیدن جهات کلان ماجرای تجاوز ترکیه به سوریه باز می ماند. یعنی محدود به کوبیدن اردوغان صرفاً بخاطر ناسیونالیسم ضد کردی و غفلت ورزیدن از تمایلات توسعه طلبانه نئو عثمانیستی آن میشود. نگرشی هم که هر تحول در هر جای جهان و از جمله مرتبط با این واقعه اخیر را صرفاً از منشور خشم نسبت به برنامه های امپریالیستی امریکا رصد میکند، با گرفتار ماندنش در کلیت دچار کمسویی در دیدن جهات خود ویژه وقایع می شود. طعنه زدن به “نیروهای سوریه دمکراتیک” (کردهای سوریه) مبنی بر ” تحویل بگیرید پاداش امریکا دوستی خود را” – گاه حتی در حد محکومیت آن- از چنین کلی نگریها برمیخیزد.
این طبیعی است که نتوان از این فاصله دور و کم اطلاعی از جزئیات مسیر هشت ساله گذشته در “روژآوا”ی سوریه در تایید یا رد این یا آن اقدام سیاسی توسط فلان یا بهمان فاعل حاضر در صحنه جنگ داخلی سوریه حکم قطعی داد. اما از داوری نسبت به روندها و تصمیمات کلان نیز نمی توان شانه خالی کرد و یا با صدور حکمی کلی و تجیدی مهر بطلان و محکومیت بر آنها زد. سئوال اینست که بعد سرکوب انواع مطالبات دمکراتیک در سوریه تحت حاکمیت توتالیتر خاندان اسد علوی – عربی و شروع جنگ داخلی و “که بر که؟” در آن کشور “نیروهای سوریه دمکراتیک” چه انتخابی باید می کردند؟ آیا کنار ارتشی قرار می گرفتند دارای کارنامه سیاه سرکوب علیه مردمی با حدود ۱۷ درصد از جمعیت سوریه بخاطر کرد و سنی بودن و مطالبه کمترین حقوق اتنیکی در چارچوب سوریه؟ محروم حتی از داشتن شناسنامه؟! یا به اسلامگرایانی می پیوستند با تمایلات رو به رشد بنیادگرایی دینی که کار را در وجود “داعش” عاقبت به قتل عام مردان و برده گرفتن زنان کرد ایزدی کشاندند؟
“روژآوا” نه تنها به درستی راه مستقل و خط سوم در پیش گرفت و به اداره مستقلانه منطقه زیست خود برخاست، بلکه در میانه جنگ توتالیتاریسم بعثی اسد با بنیادگرایی جبهه مقابل، نوعی از کنفدرالیسم دمکراتیک مرکب از کردها، آسوریها و بیشتر عربهای ساکن در “روژآوا” را به اجرا نهاد. رژیمانی که از دیدگاه دمکراتیسم، دمکراتیک ترین ساختار پیشا و پسا وقایع سیاسی در سوریه بوده و هست. “روژآوا” در مبارزه با تروریسم فوق بنیادگرایانه “داعش”، نقش پیشاهنگی برعهده گرفت و در عقیم گذاشتن آن برای پیشروی سوی شمال شرق سوریه و غرب عراق، قهرمانانه سهم تاریخی ایفاء کرد.
جنگ در سوریه، فقط جنبه داخلی نداشت بلکه جنگ خاورمیانهای با حضور مستقیم و غیر مستقیم قدرت های بزرگ جهانی هم بود. در چنین صفارایی، فقط درخود ماندن وحفظ فاصله منزه طلبانه با سوهایی از جنگ، فقط به درد کتابهای درسی اخلاقی می خورد! آنکه در میدان جنگ است ناگزیر از انتخاب یار و همراه مقتضی وضع است و این نیز می داند که تضمینی هم برای تداوم همسویی نیست! “روژآوا” در مبارزه با یورشهای مرگزای “داعش”، مقابله با تهدیدات پایان ناپذیر دولت اردوغان، و لجاجت رژیم بدسابقه اسد که حتی در بدترین شرایط انزوا حاضر نشد حقوق کردهای سوریه را بپذیرد، تنها همراهی امریکای حاضر در میدان جنگ را داشت و همسویی اروپای دورادور حامی خود را. چه می توانتست بکند؟ از کمک های تسلیحاتی امریکا روی بر می تافت تا میدان را خالی کند؟ “روژآوا”، آنی را به ناگزیر برگزید که غیر آن مرگ پیشرس بود و تنها با این افتخار که “ضد امریکا” مرد!
مگر نمیدانیم “نیروهای سوریه دمکراتیک” با پیش بینی اینکه در آینده خطر قال گذاشته شدنشان از سوی ترامپ وجود دارد در ۲۰۱۸ کوشید به وساطت روسیه تاثیرگذار بر اسد، با دولت مرکزی سر نوعی از “خودگردانی” در چارچوب سوریه به توافق رسد؟ باز مگر نمی دانیم که از سوی دمشق هیچ پاسخ درخوری نگرفت؟ پس بجای صدور احکامی علیه “یگان مدافعان خلق” که چرا به امریکا پناه بردند تا امروز به اصطلاح چنین “بور” بشوند باید کوشید بغرنجیها در وضعیت مشخص را دریافت.
سخن را با این نکته پایان می برم که “مسئله کرد” صد سال است در پیچیدگی استثنایی تاریخیاش پیش میرود. محصور چهار کشوری که، دولتهای مرکزی در آنها و البته به درجات متفاوت منکر حق اتنیکی کردها در کشور محل زیستشان هستند. در نتیجه مبارزه برای احقاق حقوق کرد در هر کدام از این کشورها نمی توانست از شکافهای بین دولتهای این کشورها بهره نجوید. تز رد کمکگیری از دولتهای همسایه کردستیز، تز تازهای نیست و دو دههای است که در محافل سیاسی و نظری مربوط به “مسئله کرد” مطرح است. نتیجه عملی اجرای چنین تزی اما، هرگز نمی توانست “مسئله کرد” را در تراز امروزین آن بنشاند. تحقق این تز بیشتر به انفعال و تسلیم طلبی راه می برد. گذشته مبارزاتی “مسئله کرد” با هر خطایی هم که داشته، ارج نهادنی است. نه صد و بیست سال مبارزات مردم ایران در راه دمکراسی بیهوده بوده است و نه صد سال مبارزات کردی در راستای احقاق حق.
همواره می توان در رابطه با نوع و اندازه کمکگیری کردها از این یا آن دولت به نقد نشست که در مواردی بس فاجعه بار بوده و شده است. اما نادرست دانستن هرگونه اخذ کمک از خارج بر متن شکافهای فرامرزی با هر میزان دلفریب جلوه نمودن، ذرهای هم به درد مبارزه سیاسی جدی نمیخورد. در برابر درسهای تلخ برگرفته از تاریخ “مسئله کرد”، تنها این را می توان برابر خود نهاد که اصل در هر چهار کشور بر مبارزه مدنی و همبستگی با مبارزه سراسری دمکراسی خواهی است و البته با تاکید و تصریح بر رفع ستم ملی چونان وجهی از دمکراسی و نه که موکول دانستن آن به فردای استقرار دمکراسی کلی! نیز همه تلاش برای احتراز از مبارزه قهرآمیز و تاکید بر مبارزه خشونت پرهیز، ولی نه که در هنگامه جنگی تحمیلی کنارهگیری زاهدانه از واقعیت جنگ! فقط نباید به استقبال جنگ رفت با این آگاهی که با دستکش نرم، نتوان سنگ را نرم کرد!
در نگاهی منصفانه، “روژآوا” تلفیقی معقول از مبارزه مدنی با جهات ترقیخواهانه در متن رفع ستم ملی در سوریه بوده با بهرهگیری از امکانات واقعی عملا موجود در شرایط تحمیلی. اکنون، فقط زمان دفاع قاطع از “یگانهای مدافع خلق” است و نه وارد آوردن این یا آن انتقاد به ان و آنهم در شکل کلی.
بهزاد کریمی
۲۱ مهر ماه برابر با ۱۳ اکتبر ۲۰۱۹