تو و فـوّاره‌های درهمِ خون، ابراهیم هرندی

وطن‌ای خاطراتِ زنگاری
وطن‌ای خواب‌های تکراری

وطن‌ای با من و جدا از من
در پگاهانِ خواب و بیداری

‌ای شرار نگاه‌های خموش
در دل قاب‌های دیواری

یادِ گوش و کنارِ تو در من
همه پَرهیبی از پری واری

جامِ لبریزِ آسمانِ کویر
بوی شالیِ شاهی و ساری

نفس سبزِ دامنِ البرز
نازکای نسیمِ کهساری

لبِ کارون، شکوه فروردین
اوج فواره و نگونساری

بام و شام بهار اصفاهان،
شبِ زاینده رود و بیداری

حجره حاجیِ عقیق فروش
بوی خوش، دکه‌های عطاری

نه….، کــجایم من و چـه می‌گویم؟
وطـن‌ای مایـۀ دل آزاری

سرزمین شکست و نومیدی
مرزِ بیگانه پروری، خواری

تو و فـوّاره‌های درهمِ خون
تو و آلـودگی، تبـهکاری

لشکرِ کودکانِ بی کس و کار
تن فروشان کوی و بازاری

پسرانِ فقیرِ کلیه فروش
دخترانِ گریز و ناچاری

‌ای همه راه‌های رفته تو
همه تعبیر بی بر و باری

تا به کی، تا کجا چنین تا چند
وطن‌ای خاطرات تکراری؟

(ابراهیم هرندی)

دکمه بازگشت به بالا