جمهوری اسلامی خواهد رفت!؟ شهرام همایون
در انقلاب 57 یا هر اسم دیگری که می خواهید خطاب کنید، همه ی نیروهای مخالف شاه، اعم از داخلی و خارجی بی هیچ قید و شرطی بر سر یک شعار توافق کردند: شاه باید برود!
در این راستا ، هرکس ، هر وابستگی، هر ایدئولوژی، هر ایمان و اعتقاد مذهبی و سیاسی داشت کناری گذاشت و با بقیه همراه شد و فریاد زد: مرگ بر شاه! حتی زمانی که رهبران جبهه ملی ایران دکتر سنجابی و بازرگان خواستار ملاقات با خمینی شدند. او ابتدا، از آنان خواست که اعلام کنند این دیدار بدون وابستگی و جریانی است.
انقلابی که می شد، نشود، شد. دلائلی داشت. کمک خارجی بود، تاکتیک بود. رهبری بود و شاید چند فاکتور دیگر.
انقلابی که اما اکنون باید بشود و نمی شود نیز دلائلی دارد درست به همان دلائلی که رژیم شاه سرنگون شد، رژیم جمهوری اسلامی سرنگون نشده و شاید هم تا این شرایط فراهم نشود، هرگز، لااقل تا سال ها سرنگون نشود تا آنجا که باید اذعان کرد رژیم شاه را مخالفان، سرنگون کردند (به دلیل وجود همان شرایطی که گفتم) و رژیم خمینی هم ماندگار شد به دلیل عدم وجود همان شرایط! به عبارت ساده تر، حکومت شاه به دلیل مخالفانش، رفت و حکومت اسلامی به دلیل مخالفانش ماندگار شده.
این شرایط را باید شناخت. شناختش کار مشکلی نیست. همانگونه که گفتم مخالفان شاه اولین خواسته اشان سقوط شاه بود . مخالفان جمهوری اسلامی، اولین خواسته اشان، در دست داشتن قدرت ، پس از سقوط جمهوری اسلامی است.
مخالفان شاه، همه رهبری خمینی را علیرغم همه ی تضادها پذیرفته بودند، هرچه می گفت می پذیرفتند و نه تنها می پذیرفتند که توجیه اش هم می کردند. مخالفان جمهوری اسلامی، نه تنها حاضر به قبول هیچ کس به عنوان رهبر نیستند بلکه به محض آن که کسی به هر دلیلی شاخصیت پیدا کند، تمام سعی و کوشش خود را برای تخریب او، به کار می گیرند و در این راه ، حتی بیش از جمهوری اسلامی نیز فعالیت می کنند تا جائی که نیازی به عمل برادران و سربازان گمنام امام زمان نباشد.
مخالفان شاه، برای همراهی در سقوط شاه، کنار هم می ایستادند فریاد می زدند و همه دست از اعتقادات و باورهای خود می شستند، مخالفان جمهوری اسلامی، نه تنها چنین نمی کنند بلکه معتقدند ، مخالف جمهوری اسلامی تنها کس و کسانی هستند که مانند آنان فکر کرده و عمل کند. آنچه که گفتیم محدود به روزهای قبل از انقلاب نبود. پس از انقلاب نیز زمانیکه یک جناح از همه ی جناح های درگیر در انقلاب قدرت را قبضه کرد و بقیه را حذف ، میان همان قدرتمندان نیز این شیوه علیرغم همه ی اختلاف ها ادامه یافت.
در رژیم جمهوری اسلامی، جناح ها، مخالفان – با هم مخالفند اما بر سر یک امر توافق کامل دارند و آن ماندگاری و حفاظت از جمهوری اسلامی است.
خاتمی با احمدی نژاد مخالف، موسوی و کروبی با خامنه ای مخالف، هاشمی رفسنجانی جناح خود را دارد اصول گرا تندترین حمله را به اصلاح طلب می کند اما آن زمان که موجودیت رژیم به خطر می افتد ناگهان از دیگ آن نظام «روحانی» سر بیرون می آورد که در یک طرفش مصطفی پورمحمدی ، یکی از 3 عامل صدور حکم اعدام هزاران جوان نشسته و از طرف دیگر، محمدعلی نجفی و دکتر میلی منفرد اصلاح طلب.
نجفی و میلی منفرد چون به بقای جمهوری اسلامی می اندیشند، حاضر می شوند کنار یک جلاد، در یک مسئولیت مشترک شریک و سهیم شوند بی آن که رگ غیرتشان متورم شود . چرا که با همه ی اختلاف ها، همه ی آنها یک مخرج مشترک دارند: جمهوری اسلامی، اما همه ی آنهایی که به سرنگونی جمهوری اسلامی می اندیشند، حاضر نیستند حتی با مخالفان عقیدتی خود کلامی رد و بدل کنند.
به این ترتیب، پیش از آن که از خود و دیگری بپرسیم «اینها کی می روند؟» باید بپرسیم کی ما از خودخواهی ، جاه طلبی، رویاپردازی دست برمی داریم؟!
کی و چه زمانی حاضریم، فردای ایران را، فردای پس از سرنگونی را به فردا بسپاریم و مردم را صاحب تعیین سرنوشت از ورای پس از سرنگونی بدانیم.
کجا و چه زمانی می خواهید قبول کنید آنان که مقبولیت بیشتری دارند و مردم بیشتری را جذب کرده اند، برای رهبری حرکت از ما شایسته ترند.
بی شک اگر این پاسخ ها را بیابیم، آن پاسخ اصلی را هم خواهیم یافت و جمهوری اسلامی خواهد رفت.