سخنی با آزادی خواهان حقیقی، نرگس ایرانی
شاهزاده رضا پهلوی، برای نجات ایران دست یاری خود را، مهربانانه، به سویمان دراز کرده اند و هم دوش ما ایستاده اند، در خط کشی میان نور و تاریکی، ما کجا ایستاده ایم؟
در پاسخ به نگرانی های هموطنانمان از آیندهٔ ایران عزیزمان، سرانجام شاهزاده رضا پهلوی، لب به سخن گشوده و از آغاز گفتگو برای ارائهٔ پیمانی نوین (عهدی میان همهٔ مردم)، صحبت کردند. ایشان برای آخرین بار عدم اصلاح پذیری نظام جمهوری اسلامی را مورد تاکید قرار داده و آب پاکی را، به درستی، بر دست گروهی که هنوز نیز معتقد به اصلاحات از درون نظام هستند ریختند و انگیزهٔ خود را برای ارائهٔ پیمانی نوین، تلاش برای برقراری سیستمی غیر انحصاری، غیر هرمی، مبتنی بر خرد جمعی و اعطای سهم برابر، به تمام مردم ایران، در تعیین سرنوشت کشور، عنوان نمودند. ایشان، گذار از جمهوری اسلامی، به عنوان نماد انحصار طلبی را گام نخست دانستند. همچنین، با تاکید بر پیامد های فاجعه بار سکوت، بی تفاوتی و بی عملی، در شرایط امروز ایران و با استفاده از واژهٔ باور، به جایامید، تک تک ما را به تلاش برای باور و قبول مسئولیت دعوت کردند و از نخبگان و گروه های سیاسی خواستند در خط کشی میان تاریکی و تباهی (حمایت آشکار و پنهان از رژیم جمهوری اسلامی) و نور و آبادانی (سربلندی ایران)، جایگاه خود را مشخص کرده و با کنار گذاشتن خود بزرگ بینی و برتری جویی، تنها و تنها به نجات ایران بییندیشند و شبکهٔ بزرگ اعتراض تشکیل دهند و بدانند شرط موفقیت ما، تحمل آرا و عقاید یکدیگر است و بزرگترین قدرت ما در همین واژهٔ «ما» است و این، وظیفهٔما است که خواست فرزندان جاوید نام ایران را، که جان خود را در راه آزادی و سرافرازی میهن فدا کردند، برآورده کرده و «کاوه» هایی همراه و هم پیمان شویم.
نمانیم که این بوم ویران کنند
همی غارت از شهر ایران کنند
نخواند برِ ما کسی آفرین
چو ویران شود بوم ایران زمین
این حقیقت، که سالهاست عموم مردم از جمهوری اسلامی ناراضی هستند و حکومت آخوندی را نمی خواهند، بر کسی پوشیده نیست. مدتهاست که بخشی از مردم داخل ایران در هر فرصتی، سعی کردند نارضایتی خود را با تجمع و آمدن به خیابان (مانند اعتراضات آبان ۹۸) و یا گاهی به شکل اعتصابات گروهی (همچون کارگران هفت تپه) و حتی نافرمانی های مدنی (از جمله کشف حجاب) نشان دهند اما به گفتهٔ کارشناسان امور، به دلیل عدم وجود رهبری و همچنین عدم اتحاد اوپوزوسیون، اعتراضات مردم داخل ایران، تا کنون به جایی نرسیده.
در اینجا می خواهم با نخبگان و همچنین اوپوزوسیون سخن بگویم: مگر بارها و بارها شاهزاده رضا پهلوی را متهم به سکوت و بی تفاوتی و عدم پذیرش نقش رهبری به منظور برقراری اتحاد، نکردید؟ امروز که ایشان با آغاز گفتگو برای ارائهٔ پیمانی نوین، به سویتان دست یاری دراز کرده اند و تمام گروه های سیاسی را فارغ از هر گذشته ای که داشته اند، به هم پیمانی دعوت کرده اند، با وقاحت تمام، یا سکوت اختیار کردید و یا ایشان را متهم کردید به اینکه حرف تازه ای را در پیامشان بر زبان نیاورده و تنها نکتهٔ مهم پیامشان اعلام عدم پذیرش نقش رهبری بوده؟ با اینهمه ادعایی که دارید، واقعا در تحلیل درست سخنان شاهزاده اینقدر ناتوان هستید؟ آیا درک معنای «آغاز گفتگو»، اینقدر پیچیده است؟ آیا این به این معنا نیست که ایشان در مراحل بعدی (پس از محک زدن بازخورد پیامشان) گفتگو را ادامه خواهند داد و طرح و برنامه ای برای رهایی از تاریکی و رسیدن به نور و روشنایی ارائه خواهند داد؟ آیا سخن گفتن ایشان با لایه های گوناگون جامعه و دعوت به اقداماتی از جمله اعتصابات سراسری، تشکیل هسته های میدانی و حمایت از خانواده های زندانیان سیاسی و هم پیمانی برای تشکیل شبکهٔ بزرگ اعتراضات، همان ایفای نقش «رهبری» نیست که همیشه به دنبالش می گشتید و نبودش را دلیل ناکامی اوپوزوسیون در رسیدن به اتحاد عنوان می کردید؟ کاش به جای تحلیل های سطحی و تلاش برای عوامفریبی و انحراف اذهان عمومی از درک درست سخنان شاهزاده رضا پهلوی، به خود بیاییم و با توجه به شرایط خطرناک و بغرنج کنونی ایرانمان، دست از زیاده خواهی و خود محوری و قدرت طلبی برداریم و دست شاهزاده رضا پهلوی را که مهربانانه به سویمان دراز شده، بفشاریم و هم پیمان و متحد شویم و به جای انتقادات بی جا و سنگ اندازی و بهانه جویی، نوک پیکان حملات خود را به سمت رژیم بگیریم و متوجه باشیم که اینجا میدان مسابقه نیست که هر حزب و جناحی سعی در پیشی گرفتن از حزب و جناح دیگر داشته باشد. دشمن اصلی ما رژیم جمهوری اسلامی است و نه حزب فلان و جناح بهمان. به ایران بیندیشیم و به مردمی که زیر بار این ظلم کمرشان خم شده است، به خوزستانی که هوا ندارد، به بلوچستانی که کودکانش کفش در پا ندارند، به کردستانی که کولبرانش هر روز کشته می شوند، به فسادی که جامعه را در بر گرفته، به بلای اعتیادی که جوانانمان را اسیر کرده، به زندانیان سیاسی، که در چنگال این رژیم اسیرند و هر روز شکنجه می شوند و به اعدامهای ناجوانمردانه و ناحقِ جوانان دلیر ایران زمینمان. اگر در برابر خون به ناحق ریخته شده ندا ها، سهرابها، پویاها و نویدها (که کم نیز نیستند) خود را مسئول بدانیم، نه تنها خودمان از این دام تکبر و خود بزرگ بینی آزاد می شویم، بلکه کشورمان را نیز زودتر از آنچه فکر کنیم آزاد می کنیم. همه جای ایران خوزستان است همه جای ایران کردستان و لرستان و آذربایجان و مازندران و خراسان و گیلان و اصفهان و شیراز و سیستان و بلوچستان است. همه جای ایران سرای من است و امروز همهٔ سرای من را ظلم و ستم فرا گرفته و دشمن در سرای من لانه گزیده. خود را از من-سالاری رها کنیم و همه با هم هم پیمان شویم و دست در دست هم و با اتحاد و یکپارچگی، تنها با یک دشمن واحد، که رژیم جمهوری اسلامی است، با تمام نیرو مبارزه کنیم و در راه آزادی ایرانمان گام برداریم. امروز در میدان پیکار هم رزم هم باشیم و در فردای آزادی، در پای صندوقهای رای، به رقابتهای حزبی و جناحی بپردازیم. امروز دیگر نه شعارها و ادعاهای ما، بلکه تصمیمی که در عمل می گیریم و پاسخی که به شاهزاده رضا پهلوی می دهیم، گواه این خواهد بود که در کجای خط کشی میان نور و تاریکی ایستاده ایم. یادمان نرود که تصمیم امروزمان، مبنای قضاوت فردای تاریخ دربارهٔ ما و مبنای خوشنامی و بدنامی مان در میان آیندگان خواهد بود.
ز دانا تو نشنیدی این داستان
که برگوید از گفتهٔ باستان
که گر، دو برادر نهند پشت پشت
تنِ کوه را باد ماند به مشت
نرگس ایرانی
دهم مهر ماه ۱۳۹۹