تا چند روز ديگر شورش ٥٧ چهل ساله خواهد شد . در عرض ٤٠ سال گذشته مخالفين جمهورى اسلامى در كوره مبارزات و فعل و انفعالات سياسى تجربيات بسيارى آموختند . بعضى بسيار گرانبها و بعضي بسيار تلخ . از روز اول شروع آن شورشِ دست ساز و ننگين ،گروهها و سازمانها و فعالين اجتماعى و شخصيتهاى فرهنگى و سياسى در داخل و خارج كشور مخالفت خود را با اين ديو هزار سر اعلام نموده و مبارزه با آنرا بطرق مختلف آغاز كردند . اينگونه افراد را ميتوان بر حسب فعاليتشان به سه دسته تقسيم نمود . دسته اول كسانى كه به سليقه و متُد خودشان به مبارزه اى سخت با جمهورى اسلامى برخاستند و جان خود را در چوبه هاى دار و تيرباران و يا زير شكنجه و ترور خيابانى و در زندانها از دست دادند . دسته دوم بر اثر فشار و تضييقاتى كه در پروسه مبارزه بر آنان وارد شد عملا تحمل و طاقت ادامه راه را نداشتند و دسته سوم كسانى بودند كه بهر دليل شخصى و گروهى ، از جمله در خطر بودن جان خود و خانواده ، ايران را ترك گفتند و به كشورهاى خارج پناهنده شدند.
حرجى بر دسته اول وارد نيست چرا كه با فدا كردن خويش از جان گذشتگى در راه ميهن را بحد اعلا رسانده و با خونشان درخت آزادى را آبيارى نمودند . بنظر من بر دسته دوم هم ايرادى نيست چرا كه به اندازه توان خويش كوشيدند در حد ظرفيت ذاتى به آرمانهاى خود وفادار بودند ، اما بحث من در مورد گروه سوم است كه اكثرا در خارج كشور و زير سايه دولتهاى آزاد قرار دارند . ٩٠٪ اين افراد مثل من در مرحله چهارم زندگي خود يعنى بين سنين ٦٠ تا ٨٠ هستند و در اين ٤٠ ساله بصورت مستمر بصورت كجدار و مريض به مبارزه ادامه داده اند اما اين حقيقت را نميتوان كتمان كرد كه موي همه آنها سپيد شده و ديگر توان و شادابى دوران جوانى را ندارند اما هنوز هم مصرّانه بفعاليت خويش ادامه مى دهند و متاسفانه همين مبارزه تمامى آپوزسيون فعال را زير سئوال برده است . براى درك بهتر از اين پيرانِ صحنه سياست ، آنان را به دوگروه تقسيم مى كنم . دسته اول كه در عرض اين ٤٠ سال گذشته به مبارزه خود ادامه داده اند اما حرف تازه اى براى گفتن ندارند . هنوز هم همان حرفهاى ٢٥ امرداد و ٢٨ امرداد و آيا اينكه كودتا بود و چه كسي به ديگرى خيانت كرد و حق با شاه بود يا مصدق ، شاه فقيد خيانتكار بود يا خدمتگزار ، شورش ٥٧ نتيجه استبداد آن خدابيامرز بود يا حيله استعمار ، اوقات خود را مى گذرانند . بزبان ديگر به اين نوع از مبارزه سر در گُم اعتياد پيدا كرده اند . هر كجا كه مى نشينند و در هر محفلى كه شركت مى كنند اگر از وضع آب و هوا از آنان بپرسيد بعد از چند دقيقه صحبت به رضا شاه و پيشه ورى و ارانى و حزب توده و مصدق و ٢٨ مرداد و بلندپروازيهاى محمدرضا شاه و دزديده شدن انقلاب و ،،،،،، ،، ختم خواهد شد . يك نوار نيم ساعته كه مدت ٤٠ سال است در ضبط صوت فكرى آنان گير كرده و حاضر نيستند كه بخاطر اعتيادشان كلام ديگرى را گوش كنند ، بهمين دليل من با پوزش از موى سپدشان و دقيقا بخاطر همين اعتياد آنان را مبارزان "عملى" ميخوانم .
دسته دوم از گروه سوم مبارزان ، كه متاسفانه تعداد آنان بسيار اندك است ، در چهل سال گذشته با از خودگذشتگى و فداكارى پرچم مبارزه را زنده نگاه داشته اند و همواره بياد مردم بخت برگشته ايران بوده و براي ايجاد يك حكومت سكولار و دمكرات كه متضمن آزادى و خوشبختى فرزندان آينده ايران است تلاش مى كنند . آنان سعى كردند كه قبل از هر چيز پرچم ملي و شير و خورشيد نشان ايران وجشنها و رسومات تاريخى ايران را زنده نگاه دارند ، بزرگان ايران زمين را ارج بنهند ، ميراث فرهنگى را حفظ نمايند و در سربلندى نام سرزمين مادرى كوشا باشند ، صدها تظاهرات و اكسيون بر عليه جمهورى اسلامى برگزار نمودند ، هزاران كتاب و مقاله و غزل و داستان روشنگرانه در مورد هدف خود نوشتند و بزبان ديگر در اين ٤٠ سال مردِ عمل بوده اند و هنوز هم تمامى اعمال آنان در جهت آزادى ملت ايران است . من اينان را نيز مبارزين عملى مى نامم ، اما ميان اين مبارزين عملى تا آن مبارزين عملى تفاوت از زمين تا اسمان است . در اين روزهاى حساسِ تاريخى كه شرايط بغرنج ايران ايجاد يك اپوزسيون همسو و همگام را مى طلبد دسته اول مبارزان عملى باز هم نداى تفرقه افكنانه مصدق و ٢٨ مرداد و نه شاه و نه شيخ سر مى دهند و دسته دوم در تلاش براى ايجاد يك جبهه متحد در عمل هستند . نامه اى كه توسط ١٢ سازمان سياسى و فرهنگى بتصويب رسيد و براى رهبران شركت كننده در كنفرانس ورشو ارسال گرديد از اين مقوله است، درست در همين زمان گروهها و سازمانهاى ديگرى از شركت در اين همايش و امضاء نامه مشترك سر باز زدند .
هردو اهل عمل هستند و عجيب است كه فقط يك واژه با دو معنى كاملا متضاد حال آنان را توجيه مى كند . "عملى"