غنی کردن اورانیوم و بدبخت کردن مستضعف، هادی خرسندی
وعده کفش داد رهبر من – برد اما کلاه از سر من
تا امروز فرجام برجام به اینجا رسیده که آمریکا و اسرائیل و باقی کشورهای مربوط و نامربوط نتیجه گرفتهاند که جمهوری اسلامی دارد گربهرقصانی میکند و زمان میخرد و وقت تلف میکند تا بکُش بکُش اورانیوم غنی کند!
سرودهای که میآورم به این مناسبت است و از آنجا که در مصراع ششم این مثنوی نام دو آیتالله بزرگ آمده، مختصری آنها را معرفی میکنم تا حقانیت شاعر به اثبات برسد:
زندهیاد آیتالله محمدرضا مهدوی کنی دارای سمتهای مختلف در جمهوری اسلامی، از عضویت در کمیته استقبال امام….. تا نخستوزیری و ریاست مجلس خبرگان. مبتکر شعار دشمن شکن:
بوی گل و سنبل و یاسمن آمد
رهبر محبوب من از سفر آمد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید (۲ بار)…
زندهیاد آیت الله علی مشکینی، از بزرگان جمهوری اسلامی که در باب تأئید نمایندگان مجلس هفتم فرمود:
«بازگشایی مجلس هفتم را به خود مجلسیان و رهبر معظم انقلاب تبریک میگویم و تشکر ویژه از حضرت بقیةالله دارم که وقتی هفت ماه پیش در شب قدر فرشتگان الهی لیست اسامی نمایندگان مجلس هفتم و نام و آدرس آنها را به حضرت دادند، حضرت هم همه آنها را امضا کردند.»
پس از خنده خیلیها و اعتراض خیلیها، پسرشان حسین آقا که رئیس دفترشان هم بود، توضیح داد:
«طبق روایات اهل بیت از هر شب قدر تا شب قدر دیگر لیست حوادث و وقایع جهانی که از جمله نصب و عزلهای مختلف کشور است، توسط فرشتگان به حضور اقدس حضرت بقیةالله الاعظم، ارواحنا له الفدا، عرضه میشود و آن حضرت آنچه را که بخواهند امضا یا رد میکنند. آیتالله مشکینی نیز روی حسن ظنی که به انتخابشدگان مجلس هفتم داشتند، در نمازجمعه آرزو کردند که انشاءالله انتصاب آنها مورد رضایت آن حضرت قرار گرفته باشد»
لازم بود پیش از شروع، اهمیت این حضرات که فقط در یک مصراع حضور دارند. یادآور شود!
کاش من هم اورانیوم بودم
کاسه خالیاش به کف ته صف
اینچنین ناله کرد مستضعف
کاش من هم اورانیوم بودم
محترم قدر یک اتم بودم
تا حکومت مرا غنی میکرد
مثل مشکینی و کنی میکرد
کاش عمامه بر سرم بودی
سهمی از نفت کشورم بودی
سهمی اندازهی کف نانی
کمتر از حد درد، درمانی
گفت از دست خویش در خشمم
شست پایم هنوز در چشمم
بیخودی رفتم و زدم فریاد
خط میدان فوزیه – شهیاد
خلق حاضر به صحنهها بودم
بهترین پابرهنهها بودم
وعده کفش داد رهبر من
برد اما کلاه از سر من
***
کاسه خالیاش به کف ته صف
اینچنین ناله کرد مستضعف
کاش من هم اورانیوم بودم
عشق آخوندهای قم بودم
تا غنی میشدم بزودی زود
سانتری-فوژ هم نیاز نبود!
گفت مستضعف گرسنه شکم
قافیه میشود غلط، چی بگم!
یادم آید که آن اوائل کار
بود دربارهام خبر بسیار
همه جا بود حرف مستضعف
حرفها هم به صرف مستضعف
وه چه عالیجناب بودم من
سوژه انقلاب بودم من
پیش از این انقلاب، یک مقدار
داشتم خانه و درآمد و کار
بعد مغلوب انقلاب شدم
رفتم از خانه گورخواب شدم
پاک درمانده بودم و غمناک
معدهام خشک و دیدهام نمناک
تا که یکروز پر شدم ز امید
کلیهام را مریض کلیه خرید
کلیهای مثل یک گل لاله
مشتری شیخکی نود ساله
یک عدد شیخ پولدار شده
بر خر آرزو سوار شده
هرچه میخواست بهر خویش خرید
تا که وقت خرید کلیه رسید
فکر خدمت به خلق بود از بس
خواست بهتر بشاشد از آن پس!
کلیه از کی خرید؟ از بنده
منِ مستضعف فروشنده
روی تخت عمل ولو گشتم
پاره از قسمت جلو گشتم
شکمم پاره شد ز تیزی چِک
شد دوتا کلیهام بناگه یِک
من ازین داد و این ستد راضی
شده گرم خیالپردازی
که به زیر عمل طرف مردش
ورثه کلیه را پس آوردش
در عمل یک قران نکردم دشت
کلیه از چک سریعتر برگشت
رفتم و آمدم چهار جلسه
تا طلب را بگیرم از ورثه
آخرش نیز چک نشد پرداخت
سنبه پر زور بود و باید ساخت
گفت آن بدبیار مستضعف
که یکی کلیه داشت بی مصرف
کاش من هم اورانیوم بودم
بمب هیدروژن و اتم بودم
تا بیفتم به روی کاخ ستم
که از این بی عدالتی خسته م
کاسه خالیاش به کف ته صف
رفت از حال، گشنه مستضعف!
***