فحاشی به اصلاح طلبان و حذف آنان تنها راه حیات اپوزیسیون قلابی است، محمد سهیمی
مقدمه
مدعیان اپوزیسیون نظام ولایت فقیه در خارج از کشور را میتوان به دو بخش مهم تقسیم نمود: اپوزیسیون واقعی و آنچه که نگارنده به آن اپوزیسیون قلابی میگوید. اپوزیسیون واقعی هم مخالف نظام ولایت فقیه و “دولت پنهان” پشتیبان آن میباشد، و هم با مداخله قدرتهای خارجی در ایران، بخصوص آمریکا، اسرائیل و عربستان مخالف است. اپوزیسیون واقعی با تحریمهای اقتصادی آمریکا که هیچگونه ثمرهای به جز شکستن کمر مردم عادی و قدرتمند تر کردن “دولت پنهان” ندارد، و همچنین با تهدید و حمله نظامی به ایران مخالف است. اپوزیسیون واقعی از برجام حمایت میکند، چرا که این توافق به سود مردم ایران، مردم خاورمیانه و کل جهان است. اپوزیسیون واقعی اصلاح طلب به معنی واقعی آن، یعنی مبارزه مسالمت آمیز برای تغییر نظام سیاسی کشور و تبدیل آن به یک نظام دموکراتیک بدون مداخله خارجی، میباشد.
در مقابل، اپوزیسیون قلابی از تحریمهای اقتصادی و تهدید و حمله نظامی به کشور حمایت میکند. این “اپوزیسیون” حتی با گروههای تجزیه طلب حاضر به اتحاد است، از سیاست دولت آقای ترامپ که ضد مهاجر، ضد مسلمانان، ضد مردم زحمتکش، نژاد پرست و به لحاظ فرهنگی بی نهایت مرتجع است حمایت کرده و آنرا تحسین میکند. این “اپوزیسیون” برای خروج غیر قانونی آمریکا از برجام دست زد و هورا کشید. این “اپوزیسیون” دروغهای آقای ترامپ درباره برجام را کلمه به کلمه و طوطی وار تکرار میکند. دقیقا به همین دلیل است که این “اپوزیسیون” قلابی است: یک اپوزیسیون واقعی هیچگاه از هیچ سیاستی که به زیان مردم ایران است و موجودیت کشور را به مخاطره میاندازد، حمایت نمیکند، ولی اپوزیسیون قلابی آماده است که برای دستمال کثیف نظام ولایت فقیه قیصریه ایران را به اتش بکشد.
از زمان تظاهرات مردم در دیماه گذشته، که آغاز آن توسط “دولت پنهان” و نیروهای مرتجع داخلی حامی آن سازماندهی شده بود، “اپوزیسیون قلابی” کوشش میکند که به همه بقبولند که دیگر هیچ امیدی به تحولات داخل کشور نیست؛ دیگر مردم به هیچ یک از گروههای داخلی اطمینان ندارند، و در حقیقت همه آنها را طرد کرده و چشم به خارج دارند. اپوزیسیون قلابی اعلام کرده است، “اصلاحات و اصلاح طلب ها مرده اند. چون ما فاتحه آنها را خوانده ایم و مجلس ختم آنها را در رادیو و تلویزیون ها، وبسایت ها و شبکه های اجتماعی گرفته ایم، پس آنها وجود ندارند. ما چون به مقام “شامخ” اعلیحضرت ارتقا پیدا کرده ایم، وقتی فرمودیم مرده اند، مرده اند. “
به همین دلیل، اپوزیسیون قلابی نه تنها به تمامی رهبران و چهرههای شناخته شده داخلی مورد احترام مردم که در حال تلاش برای نجات کشور از شرایط اسفناک کنونی هستند حمله و فحاشی میکند، بلکه هر شخصی، هر فعال سیاسی، و هر تحلیل گری که از این رهبران و شخصیتها حمایت میکند هدف شدیدترین حملات، فحاشی ها، اتهامهای بی اساس و ناجوانمردانه، و دروغها و اغراقهای آنها قرار میگیرد. هدف مقاله کنونی بحث درباره این تاکتیک اپوزیسیون قلابی است.
حمله به فعالان و شخصیتهای داخل کشور
یکی از ناجوانمردانهترین جنبههای فعالیت اپوزیسیون قلابی حمله آن به رهبران اصلاح طلب، فعالان سیاسی داخل کشور مخالف “براندازان” خارج از کشور، و منتقدین سیاستهای آمریکا، اسرائیل و عربستان میباشد که در سختترین شرایط در ایران مشغول کوشش برای نجات کشور میباشند. رژیم کودک کش عربستان از تجزیه طلبان، فرقه خائن مجاهدین، و شاه الهیهای افراطی در نهایت شفافیت حمایت میکند، و محمد بن سلمان حاکم واقعی آن رژیم رسما اعلام کرده است که میخواهد با کشور ما وارد جنگ شود و جنگ را به داخل ایران بکشاند. عربستان نقشه منتشر میکند که در آن ایران به پنج کشور کوچک تقسیم شده است.
از طرف دیگر راست افراطی اسرائیل مهمترین نقش را در خروج غیر قانونی آمریکا از برجام ایفا نمود، و اصولا طرح خروج از برجام و برقراری دوباره تحریمهای اقتصادی توسط بنیامین نتانیاهو طراحی شد. اسرائیل بارها خواهان حمله نظامی به ایران شده است، و در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ سه بار تا آستانه حمله به ایران پیش رفت.
تکلیف دولت ارتجاعی ترامپ،که موجودیت کشور، نه نظام ولایت فقیه، را هدف قرار داده است نیز کاملا روشن است.
حال اگر یکی از چهرههای شناخته شده و مقبول داخلی و حامیان خارج از کشور آنها، از جمله نگارنده و همفکران کوچکترین انتقادی به این دولتها و نظامها داشته باشد، بلافاصله آنهایی که در اروپا و آمریکا دهها سال است زندگی میکنند، و اصولا کوچکترین هزینهای در مبارزه با نظام ولایت فقیه نداده اند، آنها را هدف فحاشی، حملات ناجوانمردانه و بی مزه بازیهای خود قرار میدهند.
مطرح نمودن و بحث درباره دشمنی عربستان و اسرائیل با کشور ما نه تنها انحراف از موضوع اصلی، یعنی مبارزه برای برپاسازی یک نظام دموکراتیک در ایران نیست، بلکه بخش لاینفک این مبارزه است. چگونه میتوان از تلاشهای رژیم قرون وسطایی عربستان و رژیم آپارتاید اسرائیل برای تحریک آمریکا به حملات نظامی به کشور چشم پوشی نمود، آنهم در حالیکه اکثریت عظیم تحلیلگران در آمریکا و اروپا معتقد هستند که دولت آقای ترامپ و متحدان آن به سوی جنگ با ایران و ویرانی کشور پیش میروند؟ اگر اپوزیسیون قلابی دانش خواندن تحلیلهای انگلیسی تحلیلگران را ندارد، اول به جای اتلاف وقت خود برای فحاشی قدری انگلیسی بیاموزد تا بهتر با بحثهای مهمترین وبسایتها و مجلات سیاسی غرب درباره ایران آشنا شود.
به چند نمونه حمله به برخی از فرزندان شریف ایران در داخل کشور توجه کنید:
دکتر احمد زید آبادی: آقای زید آبادی روزنامه نگار، تحلیلگر، و فعال سیاسی ملی–مذهبی هستند، که نگارنده شرح حال ایشان را سالها پیش در یک مقاله انگلیسی منتشر نمود. ایشان دارای دکتری علوم سیاسی از دانشگاه تهران هستند، و رساله دکتری ایشان درباره “دین و دولت در اسرائیل” بود، و به همین دلیل دکتر زید آبادی یک کارشناس شناخته شده مسائل اسرائیل و روابط آن با ایران هستند. ایشان پس از انتخابات تقلبی ۱۳۸۸ دستگیر شدند [ایشان از حامیان آقای مهدی کروبی بودند]، به شش سال حبس، محرومیت دایمی از فعالیت سیاسی و ۵ سال تبعید بعد از پایان زندان خود محکوم شدند. در زندان ایشان مورد شکنجه قرار گرفتند و ۶ سال کامل در زندان بودند. برخی به ایشان لقب “شرف اهل قلم” در ایران را داده بودند.
ولی پس از آنکه چندی پیش ایشان مطلبی در انتقاد درباره اسرائیل نوشتند، آنهم تحلیل و انتقادی بسیار واقع بینانه و ملایم و بدون عینک ایدئولوژیک، “شرف اهل قلم” در ایران هدف فحاشی و حمله ناجوانمردانه اپوزیسیون قلابی قرار گرفت. گویی “گناه” آقای زید آبادی این بود که اصولا چرا به خود اجازه داده است که درباره اسرائیل بنویسد و به “ساحت مقدس” آن انتقاد کند. گویی اسرائیل کشوری در کره مریخ است که هیچ نقشی در ایجاد فضای جنگ طلبانهای که بر علیه کشور به وجود آمده، آنهم در شرایطی که مردم تحت سختترین شرایط هستند، نداشته است. ایشان حتی متهم به نفرت از یهودیان و اسرأئیل-ستیزی شدند که ناجوانمردانهترین و بی اساسترین اتهام درباره ایشان است. لابد، اپوزیسیون قلابی انتظار دارد امثال آقای زید آبادی از اسرائیل تشکر نیز بکنند، کما اینکه برخی این کار را هم کرده اند. “وکیل مدافع اسرائیل” و “مجیزگوی” نتانیاهو و ترامپ کارش شده فحاشی به همه مبارزانی که انتقادی کوچک از اسرائیل بکنند.
مصطفی تاجزاده: به جز شاه الهیها و فرقه مجاهدین، تمامی ایرانیان منصفی که تحولات را از نزدیک دنبال میکنند، و فعال سیاسی و یا اجتماعی هستند، آقای تاجزاده را بعنوان یک شخصیت شجاع، صادق، پاکدست، و میهندوست قبول دارند، حتی اگر با مشی اصلاح طلبانه ایشان مخالف باشند. ایشان نیز پس از جنبش سبز دستگیر و به هفت سال زندان محکوم شدند. بیشتر این هفت سال را آقای تاجزاده در انفرادی و در شرایط روزه سیاسی بودند. در زندان به ایشان پیشنهاد شد که مهاجرت کنند، و ایشان قبول نکردند. پس از آزادی نیز ایشان نه تنها “دولت پنهان” و شخص آقای خامنهای را هدف انتقادهای خود قرار داده اند، بلکه انتقادات ایشان که در نهایت شجاعت در شرایط داخلی ابراز میشود — از اروپا و یا آمریکا حمله به نظام ولایت فقیه ساده است، ولی در ایران حتی کوچکترین انتقاد شجاعت میخواهد — روز بروز قوی تر و رسا تر میشوند. نگارنده شرح حال ایشان را سالها پیش در یک مقاله انگلیسی منتشر نمود.
ولی همین آقای تاجزاده بارها و بارها هدف حملات بی اساس و ناجوانمردانه اپوزیسیون قلابی قرار گرفته است. اگر ایشان درباره خطر سوریهای شدن ایران هشدار دهد، بلافاصله مورد حمله قرار میگیرد، و این در حالی است که در رسانهها و وبسایتهای سیاسی مهم آمریکا و اروپا این موضوع بارها مورد بحث قرار گرفته و در نتیجه این موضوع ساخته و پرداخته آقای تاجزاده [و دیگران] نیست. حتی اگر ایشان در اشتباه هم باشند — که نیستند — روشن است که این اشتباهی صادقانه و بخاطر ایراندوستی ایشان است. ولی، خیر، “دست ایشان رو شده” و باید مورد حمله قرار گیرد.
آقای تاجزاده همچنین در یک توییت قانون جدید اسرائیل را که آن کشور را رسما یک کشور برای مردم یهود اعلام میکند مورد انتقاد قرار داد، و بلافاصله مورد حمله اپوزیسیون قلابی قرار گرفت. این در حالی است که این قانون نه تنها در خود اسرائیل، بلکه در سراسر جهان، از اتحادیه اروپا گرفته تا مهمترین سازمانهای سیاسی کلیمیان آمریکا که در حقیقت حامی سرسخت اسرائیل نیز میباشند، نیز مورد انتقاد شدید قرار گرفت. لابد منتقدین در خارج از ایران حق این انتقاد را داشتند، ولی امثال آقای تاجزاده ندارند.
البته روشن است که منظور آقای تاجزاده چیست: ایشان میگویند اگر مداخله دین در دولت اشتباه است — که هست — پس چرا برای اسرائیل که مورد حمایت اپوزیسیون قلابی است اشکالی ندارد که این چنین باشد، آنهم در حالیکه ۲۱ درصد جمعیت اسرائیل فلسطینیان مسلمان هستند؟مگر آخوندهای درباری ایران و “دولت پنهان” مردم را به “خودی” و “غیر خودی” تقسیم نکرده اند؟ پس فرق آنچه که اسرائیل به طرف آن میرود با نظام تبعیض آمیز آخوندهای درباری چیست؟ فرق آن با نظام اپارتاید چیست، که حتی در خود اسرائیل نیز از همین کلمه استفاده شده تا درباره عواقب آن هشدار دهند؟
تنها نتیجهای که از این حمله به آقای تاجزاده میتوان گرفت این است که چون ایشان به مردم درباره یک “بت” اپوزیسیون قلابی آگاهی میدهد، و این آگاهی به صلاح “قلابیون” که حتی از نتانیاهو و اسرائیل تشکر هم میکنند نیست، باید مورد حمله و فحاشی قرار گیرد، و گرنه اگر معتقدیم که مردم شریف و صبور داخل کشور از آگاهی بالا برخوردارند و دست امثال آقای تاجزاده برای آنها “رو” شده، نباید از سخن گفتن آنها وحشت داشته باشیم.
عیسی سحرخیز: آقای سحرخیز نیازی به معرفی ندارد. ایشان یک روزنامه نگار شجاع و از بنیانگزاران انجمن دفاع از آزادی مطبوعات ایران میباشند، که نگارنده شرح حال ایشان را سالها پیش در یک مقاله انگلیسی منتشر نمود. در دوره اول ریاست جمهوری آقای سید محمد خاتمی ایشان مدیر کل مطبوعات داخلی در وزارت ارشاد بودند، و تحت مدیریت ایشان بود که مطبوعات برای نزدیک به سه سال آزادی نسبی بدست آوردند و بسیاری از جنایات دهه ۱۳۶۰ را افشا کردند. بعد از تعطیلی فلهای مطبوعات به دستور آقای خامنهای در بهار ۱۳۷۹ ایشان از وزارت ارشاد استعفا داد، و ماهنامه وزین “آفتاب” را منتشر میکرد، که آنهم توقیف شد. در ۱۳۸۳ در جلسه هیأت نظارت بر مطبوعات با غلامحسین محسنی اژهای نماینده قوه قضائیه در هیأت بخاطر بستن مطبوعات درگیر شد که اژهای شانه چپ آقای سحرخیز را گاز گرفت. پس از انتخابات تقلبی ۱۳۸۸، ایشان دستگیر شد و به ۳.۵ سال زندان محکوم شد. در ۱۳۹۲ از زندان آزاد شد، ولی در مهر ماه ۱۳۹۴ دوباره بازداشت شد و به ۲۱ ماه زندان محکوم شد. در زندان به شدت بیمار شد، و سرانجام پس از پایان دوران “محکومیت” آقای سحر خیز آزاد شدند. ایشان اخیرا در شبکههای اجتماعی خبر دادند که مشغول کارگری هستند، ولی حاضر نیستند ایران را ترک کنند.
چند نفر از به اصطلاح روزنامه نگاران خارج از کشور که به طیف اپوزیسیون قلابی تعلق دارند اینگونه سابقه درخشان مبارزاتی و روزنامه نگاری در بالاترین سطح خود دارند؟ چند نفر از آنها یک میلیونیم هزینهای که آقای سحرخیز داده اند را برای کشور پرداخته اند؟ ولی همین آقای سحر خیز، با این سابقه درخشان میهندوستی، به محض انتقاد از رضا پهلوی مورد حمله قلابیون قرار گرفت که باد در غبغب انداخته و در توهم هستند که سخنگو و یا رهبر اپوزیسیون خارج از کشور هستند. توهین، تهمت، و فحاشی به ایشان توسط شاه الهیها در صفحات فیسبوک “گوشمالی” اعلام شد. عجب گوشمالی! گیرم آقای سحر خیز در انتقاد خود از رضا پهلوی اشتباه کرده بود. کی در عمر خود اشتباه نکرده است؟
سید محمد خاتمی و مهندس میر حسین موسوی: به گمان نگارنده اگر به رهبران کشور در بالاترین سطح مدیریت کلان در طول ۱۰۰ سال گذشته نگاهی بیندازیم و منصف باشیم، فقط دارای چهار رهبر پاکدست و دور از فساد کامل بوده ایم: زنده یادان دکتر محمد مصدق و مهندس مهدی بازرگان، و همچنین مهندس میر حسین موسوی، که هر سه نخست وزیر کشور بودند، و آقای خاتمی. این بدین معنی نیست که ما رهبران و خدمتگذاران پاکدست دیگری نداشته ایم، ولی محل نزاع سطح مقام و مدیریت کلان است. ۱۴ سال پس از ریاست جمهوری آقای خاتمی، و ۳۰ سال پس از خاتمه نخست وزیری میر حسین، “دولت پنهان” و حامیان فاسد آن در ایران هنوز نتوانسته اند کوچکترین موردی از فساد اقتصادی توسط این دو رهبر شریف، اطرفیان، فرزندان، و اقوام آنها بیابند. در عین حال، آقای خاتمی با همه ضعفهای خود، همچون میر حسین به دلیل صداقت، پاکی، حسن نیت، و میهندوستی خود به همراه میر حسین محبوبترین شخصیتهای ملی هستند، و دقیقا چون حسرت این محبوبیت و پایگاه اجتماعی عظیم آنها بر دل اپوزیسیون قلابی خارج از کشور مانده، از هر فرصتی استفاده میکند و به این دو رهبر شریف حمله میکند.
روزگاد غریبی است. اگر مردم از آقای خاتمی، میر حسین، آقای مهدی کروبی، و یاران ایشان عبور کرده اند، که دیگر مهم نیست آنها چه میگویند، و بنا بر این فحاشی به آنها ضرورتی ندارد. ولی اگر مردم هنوز از این رهبران شریف و یاران آنها عبور نکرده اند، پس تمامی ادعاهای اپوزیسیون قلابی مثل کف و حباب روی آب است. آقائی که تا زمانیکه در ایران بود سردبیر یکی از ضعیفترین و محافظه کارترین روزنامههای “اصلاح طلب” — بخوانید عافیت طلب — بود، و هیچگاه کوچکترین انتقاد معنی دار و دارای عواقبی به شرایط نداشت، وقتی که به واشنگتن رفت و منزل و محل کسب خودرا خرید و مستقر شد، ناگهان تبدیل به “رادیکال”ترین چهره شد — البته در واشنگتن رادیکال بودن ساده است و هزینهای ندارد — و از هر فرصتی برای حمله به آقای خاتمی و یاران استفاده میکند. زنی در ایران دستکم یک میلیارد دلار از مردم میدزدد و به خارج فرار میکند، و یک عضو اپوزیسیون قلابی که در همه جا حضور دارد و به نیروهای مردمی داخل کشور حمله میکند، با این خانم ازدواج میکند.
چندی پیش وقتی آقای خاتمی طرحی در ۱۵ بند برای نجات کشور پیشنهاد نمود که دارای نکات مثبت بسیاری بود [نگارنده آن طرح را در صفحه فیسبوک خود نقد نمود]، سیل ناسزا، فحاشی، و تهمت به سوی ایشان سرازیر شد. چرا؟ به دلیل اینکه این گونه اقدامات میهندوستانه، بخصوص با توجه به پایگاه اجتماعی آقای خاتمی، میر حسین، و یاران، چرت اپوزیسیون قلابی، که تلاش میکند اینطور وانمود کند که دیگر امیدی به داخل کشور نیست، را پاره میکند، و مضحک بودن ادعاهای آنها را نشان میدهد. البته اگر آقای خاتمی رادیکالترین طرح را نیز پیشنهاد میکرد، باز هم از نظر اپوزیسیون قلابی فرقی نمیکرد، چون اصولا این به اصطلاح اپوزیسیون مایل به شیندن صدای نیروهای مردمی داخل کشور نیست.
نگارنده بارها در مقالهها و مصاحبههای خود این حقیقت را یادآوری کرده است که اپوزیسیون قلابی خارج از کشور و “دولت پنهان” در ایران قرینه و تصویر آینهای یکدیگر هستند. ۹ سال پس از سرکوب ظاهری جنبش سبز هنوز کیهان تهران و دیگر بلندگوهای “دولت پنهان” ادعا میکنند که جنبش مرد و مردم رهبران شریف جنبش سبز را طرد کرده اند، ولی هنوز شجاعت آزاد کردن آنها را ندارند، و به محض شنیدن کلمات “جنبش سبز” مانند جن و بسم الله از جا میپرند. اپوزیسیون قلابی نیز به محض اینکه نیروهای مردمی داخل کشور اقدامی انجام میدهند، عربدههایی نظیر عربدههای کیهان تهران دارد. از جهت مشی سیاسی هیچگونه تفاوتی بین اپوزیسیون قلابی و “دولت پنهان” نیست. حال که این “اپوزیسیون” قدرتی ندارد تحمل شنیدن کوچکترین صدای مخالف، حتی از طرف آنهایی که کارنامه درخشان آنها اظهر من الشمس است، را ندارد، وای به روزی که به فرض محال در ایران به قدرت برسد.
کلام پایانی
نگارنده خود به خاطر اعتقاد به تغییر از درون کشور، و مخالفت با مداخله خارجی، تحریم اقتصادی، و تهدید و جنگ نظامی بارها، بخصوص در همین وبسایت، مورد ناجوانمردانهترین حملات قرار گرفته است، و کسانی که فقط قصد عقده گشایی دارند و خود کوچکترین هزینهای نپرداخته اند، بی اساسترین دروغها و اتهامات و تهمتهای ناروا درباره نگارنده و دیگران — حتی آنهایی که سالها در زندان جمهوری اسلامی بودند، در آنجا تا آستانه مرگ پیش رفتند، و حال در تبعید زندگی میکنند — را با آزادی کامل منتشر کرده اند. در حالیکه نه تنها نگارنده سالهای طولانی است که در تبعید اجباری زندگی میکند، بلکه اکثریت عظیم فحاشان خود یک هزارم هزینهای که خانواده نگارنده در راه مبارزه برای برپا سازی یک نظام مردمی در ایران پرداخته اند، را تجربه نکرده اند.
یکی از کسانی که به اپوزیسیون قلابی تعلق دارد اخیرا موجود عجیبی را خلق نمود به نام “چپ نئوکان”، که درباره آن چنین نوشت: چپ نئوکان همانهایی هستند “که علناً یا تلویحاً از خط پوپولیستیِ جمهوری اسلامی (و بشار و قذافی و چاوز و پوتین و سایر پوپولیستهای «جنوب») در برابر غرب دفاع میکنند، همان جناح از چپ ایران که همیشه مبارزهی ضدامپریالیستی را بسیار مهمتر و مقدم بر مبارزه با نظام اسلامی تلقی کرده”.
روشن است که این جناب حتی معنی “نئوکان” را نمیداند. مستقل از اینکه “نئوکان”ها محافظه کاران نوین هستند که هچ قرابتی با چپ ندارند، آنها خواهان تسلط غرب بر جهان با استفاده از نیروی نظامی برای “دموکراتیزه” کردن کشورهایی مانند ایران هستند. در مقابل، چپ گرایان، چه از نوع سکولار آن و چه از نوع اسلامی ایران که نگارنده بدان تعلق دارد، خواهان مقاومت دربرابر این برنامه امپریالیستی نئوکانها هستند. این جناب ظاهرا تصور میکند که اگر کلمهای من دراوردی اختراع نمود، هم مصطلح خواهد شد، و هم ایشان جایگاه خودرا در میان متفکران خواهد یافت. در عین حال، چپ واقعی هیچگاه شعارهای عوام فریبانه “دولت پنهان” در ایران را مبارزه ضد امپریالیستی ارزیابی نکرده است. سالها پیش نگارنده در یک مقاله انگلیسی این موضوع را کاملا توضیح داد، و در نتیجه این ادعای این جناب نیز دروغ محض است.
در حقیقت اگر بتوان موجودی به نام “چپ نئوکان” را قبول کرد، خود این جناب بدان تعلق دارد، چرا که این همان “چپی” است که از پیاده نظام پنتاگون و سازمان سیا، مانند کردهای به اصطلاح چپ سوریه، کردهای اقلیم کردستان عراق و حزب دموکرات کردستان ایران دفاع نموده و آنها را تبرئه میکند، و بعد برای گمراه نمودن فعالان سیاسی چپ واقعی ضد امپریالیستی ضد جنگ را ” چپ نئوکان” می نامد.
ولی فحاشیهای اپوزیسیون قلابی، بهمراه اتهامات بی اساس آن، هیچگونه تاثیری در مشی سیاسی نیروهای مردمی داخل کشور و حامیان خارج از کشور آنها، از جمله نگارنده و همفکران ندارد. هرچه اپوزیسیون قلابی بیشتر تهمت میزند، بیشتر دروغ میگوید، بیشتر “مقاله”های بی محتوی و بی مزه با سو استفاده از دسترسی خود به وبسایتهای فارسی منتشر میکند، نگارنده و هم فکران او بیشتر به حقانیت تفکر خود ایمان میاورند. اگر کسی قادر به نقد مستدل و مستند باشد، نیازی به فحاشی، تهمت، دروغ، و بی مزه بازی ندارد، دارد؟