كار شناسان و متخصصين در جمهورى اسلامى، بهداد جاودان

در داستانها آمده است كه شخصى هر روز به دربار هارون الرشيد خليفه عباسى مراجعه ميكرد و با داد و فغان و آه و ناله ادعا مى نمود كه دانشمند و متخصص و كاردان و كارشناس است و گله داشت كه چرا در آن مملكت خراب شده كارى به او نمى دهند . نگهبانان نيز كه شناخت نسبى از وضعيت طرف داشتند معمولا بعد از ساعتى غُرولُند طرف را از محوطه كاخ دور مى كردند . بارها هارون الرشيد از وزيران در مورد صحت گفتار آن مدعى سئوال كرد و وزيران جواب دادند كه ادعاهاى او پوچ است و چيزى در چنته ندارد . تا روزى از بغداد نامه اى بدست خليفه رسيد كه تقاضا كرده بودند كف حياط مسجد شهرشان سنگفرش شود تا در مواقع باد و باران مجبور نشوند در محيط كثيف و گل آلود نماز بخوانند . فكر بكرى بمغز خليفه رسيد و بقول معروف تصميم گرفت كه با يك تير دو نشان بزند . هم آنكه به نياز مسلمين برسد و هم اينكه از شر اين دانشمند مدعى خلاص شود . بهمين دليل طرف را به دربار فراخواند و حكمى بلند بالا به حاكم بغداد نوشت و آقاي “متخصص” را مامور بازسازى صحن مسجد نموده و ايشان را با مُهر و امضاى خليفه به بغداد فرستاد. هرچه وزيران مخالفت كردند ثمرى نبخشيد و خليفه فرمود كه (ميخواهم ببينم اين بابا در عمل چند مَرده حلاج است) .

ماهها گذشت و چندين نامه تشكر از اهالى بغداد و همچنين تبريك انتصاب “آقاى متخصص” و اظهار قدردانى و رضايت بدربار رسيد. خليفه از انتخاب خود سخت مغرور و مفتخر بود و وزيران متحيّر كه چرا چنين شد و چگونه چنين چيزى ممكن است . چون سابقه طرف را مى دانستند و آگاه بودند كه اين “كارشناس” قادر به چراندن چند گوسفند هم نيست چه برسد به آنكه يك كار عمرانى را مديريت نمايد تا اينكه روزى نامه اى از اهالى بغداد به دربار رسيد كه ضمن ارسال هدايا و دعا بجان خليفه تقاضا كرده بودند كه فرستاده خليفه به سلام و صلوات و تشكر به دربار برگردانده شود . وزيران با آگاهى از سابقه اين” متخصص” در تعجب ماندند و تصميم گرفتند كه در اين مورد تحقيق نمايند تا راز موفقيت وى مشخص شود . كاشف بعمل آمد كه اين آقاى”مدير عمران” در زمان عزيمت به بغداد و در وسط بيابان تكه سنگ كوچكى از جنس مرمر سفيد پيدا ميكند و آنرا با خود به بغداد مى برد . بعد از ورود و نشان دادن حكم دربار و چند روز سورچرانى و استراحت تصميم به صرف بودجه و اجراى دستور خليفه براى سنگفرش مسجد مى گيرد . اهالى، خوشحال از امر خليفه قول همه نوع همكارى مى دهند . اينجاست كه “متخصص” نبوغ ذاتى خود را نشان ميدهد و دست در جيب نموده و ان تكه سنگ سفيد را نشان ميدهد و مى گويد مطابق امر خليفه كف حياط مسجد بايد با مرمر سفيد در اين اندازه سنگفرش شود . از فردا جمعيت شهر مجبور مى شوند كه حَسب الامر و هر روز صبح زود راهى بيابان شوند تا سنگهائى به آن رنگ و شكل و اندازه پيدا كنند و تمرّد از اين دستور حكم شلاق و زندان و مرگ دارد . ديرى نمى گذرد كه اهالى شهر از پرسه زدن در بيابانهاى شنزار و بدون آب و علف و زير آفتاب سوزان خسته مى شوند و تقاضا مي كنند كه اگر ممكن است با نوع سنگ ديگرى مرمّت مسجد انجام پذيرد اما حاكم مى گويد كه حكم خليفه است و تمرّد از ان مساوى با مرگ . بناچار اهالى ماهها از كار و زندگى مى افتند و ضرر و زيان بسيارى نصيبشان مى شود اما “كارشناس” در دفتر كار خود نشسته و مشغول استراحت و بريز و بپاش بود تا اينكه بلاخره جان اهالى به لبشان رسيده و چاره را در نوشتن نامه اى مجدد به خليفه و تشكر از زحمات فرستاده حضرت والا و بازگشت ايشان به دربار ديدند . وزيران بعد از اطلاع از حقيقت امر به خليفه گفتند (ما كه از اول گفتيم اين”كارشناس” چيزى بارش نيست ) .

انتصابات در جمهورى ملايان دقيقا بهمين صورت انجام مى پذيرد . بدون شايسته سالارى ، بدون تحقيق ، بدون معلومات و بدون تخصص،شخصى از طرف دربار و با سليقه خليفه به مسندى گمارده ميشود و بعد از اينكه گند كار در آمد البته وزيران گوشزد مى كنند و خليفه هم مسئول نيست و آن كارشناس خاطى هم خندان است چرا كه “رضايتنامه” مردم را دردست دارد . نگاهى به همين انتصابات چند ماهه اخير رهبر بيندازيد . سردار جعفرى قاتل و جنايتكار و اختلاس گر را كه خودشان منصوب نموده بودند قبل از موعد مقرر عزل كرده و گماشته او را كه سابقه جنايت ٤٠ ساله دارد بجاى وى در راس سپاه پاسداران قرار دادند يا رئيس صدا و سيما را كه خودشان با حكم مُهر شده و سلام و صلوات نصب نموده بودند با حكمى ديگر عزل نموده و جوانى ريشو و “مكتبى” و متعهد را با فرمان خليفه بمسند مديريت نشاندند .

نتيجه آن شد كه در هفته هاى اول ، بهترين و موفقترين مجرى برنامه هاى ورزشى حذف گرديد و همچنين چندين برنامه قمار و كازينوئى تحت پوشش “مسابقه” وارد تلويزيون شد و هر شب ميلياردها تومان جيب مردم بدبخت را خالى نمود . كار بجائى رسيد كه “اقا” هم متوجه گند قضيه شد و در آخرين سخنرانى خويش به اين امر اعتراض نمود . براستى آيا بعد از ٤٠ سال هنوز به تخصص اين ” مديران و كارشناسان و متخصصين ” پى نبرده ايد ؟ آيا مسجدتان با مرمر مورد علاقه اين مديران سنگفرش شد . اتوبوس را مجانى مى كنيم ، آب و برق را مجانى مى كنيم ، معنويات شما را بالا مى بريم، همه را صاحب خانه مى كنيم ، نفت را سر سفره شما مى آوريم ، لاكن به اين مقدار دلخوش نباشيد .

بهداد جاودان هفتم ارديبهشت ١٣٩٨

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا