آیا «دولت در تبعید» راهکار اساسی برای نجات کشوراست؟ جمشید عنبرستانی
اپوزیسیونهای خارج از کشور در این چهار دهه چنان بد درخشیده و ناموفق عمل کردهاند که مردم داخل کشور برای بسیاری از این گروهها و تشکیلات سیاسی از هر طیف و گروهی تره هم خرد نمیکنند و دولتها هم این تشکیلات پراکنده سیاسی را به حساب نمیآورند و اهمیتی به آنان نمیدهند.
طیف گستردهای از ایرانیان تصور میکنند که همواره باید گرد یک رهبر خاص جمع شوند و تسلیم اراده او باشند که این تصور اشتباه، استبداد و دیکتاتوری را حاکم میکند.
حکومت آخوندهای حاکم بر ایران، کثیفترین، وحشیترین، مخربترین و جنایتکارترین حکومتیست که این سرزمین در تاریخ پر فراز و نشیب چند هزار ساله خود با آن روبرو شده و تجربه کرده است.
هزاران داستان و افسانه از چگونگی به قدرت رسیدن روضهخوانها و لاتها در شورش سال ۵۷ گفته و نوشته شده است اما واقعیت هر چه باشد مقصر اصلی این واقعهی شوم که سنگ بنای نابودی کشور شد، رهبران سیاسی کشور و خود ملت بودهاند.
شاه فقید که در عشق به وطن و مردمدوستی او هیچگونه جای شک و شبههای وجود ندارد، آن شجاعت و اقتدار لازم برای تصمیمگیریهای قاطع و محکم و سازشناپذیر برای نجات کشور در آن روزها و ماههای بحرانی سال ۵۷ را نداشت.
شاه به خوبی آگاه بود چه آینده تاریکی در انتظار ملت و کشور خواهد بود و از این جهت دانسته «وحشت بزرگ» و اینکه کشور ایران به «ایرانستان» تبدیل خواهد شد را به مردم یادآور شد ولی با وجود این آگاهی میدان را خالی کرد و هیچگونه مقاومت شایستهای در مقابل دشمنان از خود نشان نداد.
اینکه عدم تصمیمگیری شاه و برخورد قاطع او با جریانات جاری در آن دوره را به بیماری او و اثر داروهایی که مصرف میکرد نسبت میدهند و اینکه شاه نمیخواست ملت خود را بکشد و به این خاطر تصمیم به ترک کشور گرفت، چرندگویی و لاطائلات است. شاه نیازی نداشت برای نجات کشور دستور و فرمان کشتار و سرکوب مردم فریبخورده را به قوای نظامی و انتظامی صادر کند بلکه تنها با ایستادگی مقابل استعمارگران از موضع قدرت و دستیابی به سازشی که منافع هر دو طرف را در برداشته باشد و بازداشت تعدادی افراد خود فروخته و جیرهخوار و تقاضای استرداد خمینی و محاکمه و مجازات او، اوضاع آشفته کشور به حالت عادی باز میگشت و شاه فرصت میداشت با تنفیض قدرت و پادشاهی به ولیعهد، به یک سلسله تغییرات بنیادی در سیستم اداری کشور و در جهت رفاه بیشتر مردم و آزادیهای سیاسی اقدام کند.
شاهزاده رضا پهلوی شخصیتی محترم و جایگاهی خاص و ویژه نزد اکثریت مردم ایران دارد. اما روش مبارزاتی و خط مشی و ایدههای ایشان از قبیل مبارزه مدنی و روش مبارزه به سبک «گاندی» برای مقابله با این حکومت وحشی و قرون وسطایی کارساز نیست و ایشان آن صلابت و شجاعت و ازخودگذشتگی لازم را که یک رهبر مقتدر و مصمم باید دارا باشد از خود نشان نداده است.
شاهزاده رضا پهلوی اصولا علاقهای به رهبری جنبش براندازی ندارد و به دفعات به این امر اشاره داشته است. ایشان مانند بسیاری از پدرها و مادرها اول به خانواده خود و سلامت و رفاه و امنیت آنان توجه دارد و اهمیت قائل است واین امری طبیعی و شاید از دلایل عمدهای است که مانع شده تا وی بطور جدی با پذیرفتن خطر برای خود و نزدیکانش وارد مبارزه با حکومتی شود که به کوچک و بزرگ، پیر و جوان و زن و مرد رحم نمیکند.
مدت زمانیست بحث ضرورت تشکیل «دولت در تبعید» مطرح شده است که طبق روال همیشگی که در جامعه سیاسی ایران رواج دارد طراحان و پیشگامان این طرح که اساسا دهههای گذشته باید شکل میگرفت زیر ضرب انتقاد و بیحرمتی قرار گرفتهاند چرا که «دولت در تبعید» لقمه بزرگیست که از گلوی هر فرد و جریان خاصی پایین نمیرود و از این جهت آنان به عناد و ستیز و تهمت و افترا متوسل میشوند تا مانعی مقابل این حرکت بزرگ و مهم و ملی ایجاد کنند.
«دولت در تبعید» یک جریان سیاسی ساده و کماهمیتی نیست و همانطور که از نام و عنوانش پیداست یک دولت است که از افرادی شاخص در ردههای بالای علمی، مدیریتی، فرهنگی و سیاسی و میهندوست تشکیل میشود. زمانی که افرادی با هر دیدگاه سیاسی که دارند برای حضور در دولت در تبعید و قبول مسئولیت اعلام آمادگی میکنند در حقیقت عهد و پیمانی را با یکدیگر میبندند که با تمام خطرات جانی که از جانب حکومت ملایان متوجه آنان و نزدیکانشان خواهد شد برای نجات میهن دست در دست یکدیگر قرار دهند زیرا نجات کشور و ملت نیاز به گذشت و فداکاری دارد و رسیدن به آزادی رایگان نیست و بهای آن را باید پرداخت.
«دولت در تبعید» نور امید را در دل مردم روشن میسازد و بازتاب آن در جامعه، مبارزه مردم را وارد فاز دیگری خواهد کرد. ملت با اتکا به «دولت در تبعید» نگرانی از آینده را که با فروپاشی رژیم چه خواهد شد را از اندیشه خود دور میکنند و با هدایت و رهبری این دولت، اعتراضات مردم علیه حکومت، هدفمند و ثمربخش خواهند شد.
اولین «دولت در تبعید» به سرگردگی سازمان مجاهین خلق و تحت نام «شورای ملی مقاومت» تشکیل شد اما این دولت یا شورا برای نجات ملت و کشور تشکیل نشد بلکه این تشکیلات که سازمان مجاهین خلق حرف اول و آخر را میزد و سیاستهای خود را پیش میبرد به دنبال کسب قدرت بود و تلاش بیهوده آنها مانند بسیاری از تشکلات سیاسی دیگر چهل و یک سال است به نتیجه نرسیده چون فاقد پایگاه مردمی است.
«دولت در تبعید» به دنبال کسب قدرت نیست چون مردم سرنوشت خود و نوع حکومت آینده را درپای صندوق رای و انتخابات آزاد تعیین میکنند و تمام تلاش این دولت برای نجات کشور تاراج شده و ملت به فقر و تباهی کشیده شده ایران میباشد.
دولتها و مجلسها و مراکز تصمیمگیری خارجی با «دولت در تبعید» با تعهد و جدیت بیشتر گفتگو و تفاهم حاصل میکنند و با موقعیت زار و نزاری که حکومت ملایان در جهان خارج و افکار عمومی با آن روبروست، «دولت در تبعید» شاخصترین و ایدهآلترین آلترناتیو ممکن برای به چالش کشیدن رژیم آخوندهاست.